کتاب عهد مشایخ دوازده‌گانه

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


اشاره

کتاب حاضر، که براى نخستین بار به زبان فارسى منتشر مى شود، بازمانده میراث دینى بنى اسرائیل است که مسیحیان در آن تصرفاتى کرده اند. این اثر مانند کتاب اَحیقار، کتاب رازهاى خَنوخ و کتاب هاى اول و دوم آدم و حوا، که در شماره هاى پیشین فصل نامه هفت آسمان به چاپ رسیدند، از کتاب هاى سودْاِپیگرافا[1] به شمار مى رود. دانشمندان زمان تألیف کتاب را یکصد و اندى سال قبل از میلاد مسیح(ع) مى دانند. اندکى از آن نیز ضمن تومارهاى بحرالمیت یافت شده است.

در این کتاب، هر یک از دوازده نیاى بنى اسرائیل هنگام مرگ، تجربه هاى شخصى خویش در امور اخلاقى را براى فرزندان و فرزندزادگان خود برمى شمارد تا تجربه هاى مثبت او را سرمشق زندگى خویش قرار دهند و از تجربه هاى منفى وى عبرت بگیرند. گویندگانْ داستانِ حضرت یوسف(ع) را که خود در آن دست داشته اند، مطرح مى کنند و جنبه هاى آموزنده آن داستان شگفت انگیز را یادآور مى شوند. از نظر آنان، سبط لاوى به سبب کهانت و سبط یهودا به سبب سلطنت اهمیت دارند و کهانت از سلطنت بسیار بالاتر است (عهد یهودا، 4:1ـ5). منجى آینده بنى اسرائیل نیز از آن دو سبط برخواهد خاست (عهد شمعون، 3:10ـ12).

زبان اصلى کتاب عبرى است، ولى ترجمه فارسى حاضر از روى ترجمه انگلیسى صورت گرفته است. این ترجمه انگلیسى به سال 1927 در آمریکا ضمن مجموعه اى از سودْاِپیگرافا با عنوان کتاب هاى فراموش شده عدن[2] به چاپ رسیده است.

پاورقى هاى کتاب از مترجم فارسى است.

 

1. عهد رئوبین

نخستین پسر یعقوب از لیه

فصل اول

1. نسخه عهد رئوبین یعنى دستورهایى که پیش از مرگ خود در یکصد و بیست و پنج سالگى به پسرانش داد.

2. هنگامى که دو سال از مرگ یوسف گذشته بود، رئوبین در بستر بیمارى افتاد و پسرانش و پسران پسرانش براى عیادت نزد او گرد آمدند.

3. وى به آنان گفت: فرزندانم، اینک من مى میرم و به پدران خود مى پیوندم.

4. و هنگامى که برادران خویش یهودا و جاد و اشیر را دید، به آنان گفت: مرا بنشانید تا به برادرانم و فرزندانم از چیزهایى که در قلبم نهفته است، سخن بگویم؛ زیرا اینک پس از سال ها از جهان مى روم.

5. او برخاست و آنان را بوسید و گفت: برادرانم، بشنوید و اى فرزندانم، به دستورهاى پدرتان رئوبین گوش بسپارید.

6. اینک من امروز خداى آسمان را در برابر شما شاهد مى گیرم تا در گناهان جوانى و زنا که من در آن افتادم و بستر پدرم یعقوب را آلوده ساختم،[3] پا نگذارید.

7. من به شما مى گویم که خدا مرا با بلاى سختى در کمرم به مدت هفت ماه مبتلا کرد و اگر دعاهاى پدرم یعقوب نمى بود، خداوند مرا هلاک کرده بود.

8. زیرا سى ساله بودم که آن کار زشت را در حضور خداوند انجام دادم و هفت ماه تا آستانه مرگ بیمار بودم.

9. سپس هفت سال با عزم استوارِ جانم نزد خداوند در توبه به سر بردم.

10. شراب و مسکرات ننوشیدم و به گوشت لب نزدم و غذاى مطبوع نخوردم و بر گناه خویش سوکوارى کردم؛ زیرا آن گناه چنان بزرگ بود که مانند آن در اسرائیل وجود نداشت.

11. اکنون فرزندانم، چیزهایى را که پس از توبه درباره هفت روح فریب مشاهده کردم، از من بشنوید.

12. بنابراین، هفت روح بر انسان گماشته شده که آدمى را به کارهاى جوانى مى کشد.[4]

13. هفت روح دیگر نیز هنگام آفرینش به او داده شده که هر کار بشرى از طریق آنها صورت مى گیرد.

14. نخست روح حیات است که مزاج آدمى از آن آفریده شده است.

15. دوم حس بینایى است که میل با آن برانگیخته مى شود.

16. سوم حس شنوایى است که آموختن از آن مى آید.

17. چهارم حس بویایى است که به کمک بو، هوا و نفس را به درون مى کشد.

18. پنجم قدرت گویایى است که دانش از آن مى آید.

19. ششم حس چشایى است که خوردن و نوشیدن از آن مى آید و نیرو از آن تولید مى شود؛ زیرا غذا منبع نیروست.

20. هفتم قدرت تولید مثل و عمل جنسى است که با آن و به وسیله کام گرفتن، گناه وارد مى شود.

21. این قدرت در ترتیب آفرینش، آخر است و در ترتیب جوانى، اول؛ زیرا پر از نادانى است و نادانان را مانند نابینایان به چاه مى افکند و مانند حیوانات از پرتگاه به زیر مى اندازد.

22. علاوه بر همه اینها، روح هشتمى نیز وجود دارد که روح خواب است و با آن جذبه طبیعت و صورت مرگ فراهم مى شود.

23. ارواح خطاکارى با این روح ها در مى آمیزند.

24. نخست روح زناست که در طبیعت و حواس قرار دارد.

25. دوم روح سیرى ناپذیرى است که در شکم قرار دارد.

26. سوم روح جنگیدن است که در جگر و زهره قرار دارد.

27. چهارم روح چاپلوسى و غلط اندازى است که شخص، با تظاهر، خود را آدم خوبى نشان دهد.

28. پنجم روح تکبر است که انسان را لاف زن و سرکش مى سازد.

29. ششم روح دروغگویى است که به سبب تبهکارى و رشک، فریب کارى و پنهان کارى از خویشان و دوستان را پدید مى آورد.

30. هفتم روح ستمگرى است که دزدى و درنده خویى از آن مى آید و انسان خواسته دلش را انجام مى دهد؛ زیرا ستمگرى پس از دریافت هدایایى از روح هاى دیگر، با آنها همکارى مى کند.

31. روح خواب که روح خطا و خیال است، به همه اینها مى پیوندد.

32. این گونه هر مرد جوانى هلاک مى شود. او دل خویش را در برابر حقیقت تیره مى کند و شریعت خدا را نمى فهمد و اندرزهاى پدران را درنمى یابد، همان طور که براى من نیز در جوانى چنین چیزى رخ داد.

33. اکنون فرزندانم، حقیقت را دوست داشته باشید تا از شما پاسدارى کند و سخنان پدرتان رئوبین را بشنوید.

34. به چهره زنى چشم ندوزید.

35. با همسر مردى دیگر معاشرت نکنید.

36. کارى به کار زنان نداشته باشید.

37. زیرا من اگر بِلهه را در حال شستوشو در مکان پوشیده اى نظاره نکرده بودم، در این گناه نمى افتادم.

38. زیرا از هنگامى که با اندیشه برهنگى آن زن آشفته شدم، خواب نداشتم تا این که به آن پلشتى دست زدم.

39. زیرا هنگامى که ما در عیدَر، نزدیک اَفراته یعنى بیت لحم بودیم و پدرمان یعقوب نزد پدرش اسحاق رفته بود،[5] بِلهه مست شد و برهنه در غرفه خویش به خواب رفت.

40. من نزد او رفته، برهنگى اش را دیدم و بدون آن که وى بفهمد، آن پلشتى را با او انجام دادم و وى را در خواب ترک کرده، بیرون آمدم.

41. آن گاه فرشته خدا گناه مرا به آگاهى پدرم رساند. او بر من سوکوار شد و از آن پس، بِلهه را لمس نکرد.

 

فصل دوم

1. بنابراین، فرزندانم، به زیبایى زنان چشم ندوزید و دل خود را به امور آنان مشغول نسازید، بلکه با قلبى فارغ و در ترس خداوند زندگى کنید و در کارهاى نیک و در مطالعه و در امور گوسفندان خود بکوشید تا خداوند همسرى را که اراده کند، به شما بدهد و مانند من نشوید.

2. زیرا تا هنگام مرگ پدرم جرئت نداشتم به روى او نگاه کنم یا با یکى از برادرانم سخن بگویم، مبادا مرا سرزنش کند.

3. هنوز هم وجدانم مرا به خاطر آن گناه عذاب مى دهد.

4. البته پدرم مرا بسیار آرام کرد و از خداوند خواست که خشمى که خداوند نشان داده بود، از من دور شود.

5. از آن زمان تا کنون من مواظب بوده ام و گناه نکرده ام.

6. از این رو، فرزندانم، به شما مى گویم امورى را که به شما دستور مى دهم، رعایت کنید تا مرتکب گناه نشوید.

7. زیرا گناه زنا مانند چاهى است براى جان آدمى و او را از خدا دور و به بتان نزدیک مى کند؛ زیرا دل و فهم را مى فریبد و مردان جوان را زود به مغاک[6] مى کشاند.

8. زنا بسیارى را هلاک کرده است؛ زیرا یک مرد، خواه پیر باشد یا شریف ]کذا[، توانگر یا درویش، با این کار سرزنش بنى آدم و استهزاى بِلعار[7] را براى خویش مى خرد.

9. زیرا شما داستان یوسف را شنیده اید که چگونه خود را از زنى نگه داشت و اندیشه خویش را از هرگونه زنا پاک کرد و مورد لطف خدا و مردم قرار گرفت.

10. زیرا آن زن مصرى کارهایى با وى انجام داد و جادوگرانى را گرد آورد و شربت عشق را تقدیم او کرد، ولى تصمیم دلش هیچ گرایش بدى را نپذیرفت.

11. بنابراین، خداى پدرانتان او را از هر بدى و مرگ پنهان نجات داد.

12. زیرا اگر زنا بر اندیشه شما چیره نشود، بِلعار نیز نمى تواند بر شما چیره گردد.

13. فرزندانم، زنان بدند و چون بر مردان قدرت و قوتى ندارند، با جاذبه هاى ظاهرى دام مى نهند و آنان را به سوى خود مى کشند.

14. و هرکس را نتوانند با جاذبه هاى ظاهرى افسون کنند، با فریب بر او چیره مى شوند.

15. علاوه بر این، فرشته خداوند درباره زنان به من چیزهایى تعلیم داد و گفت که آنان بیش از مردان مغلوب روح زنا مى شوند و در دل خود براى مردان نیرنگ مى کنند. آن گاه با آراستن خویش، نخست دل آنان را فریفته، با نگاهى زهر خود را به ایشان وارد مى کنند، سپس با اقدامى حساب شده آنان را به اسارت خویش در مى آورند.

16. زیرا زن نمى تواند آشکارا مردى را مجبور کند، ولى مى تواند به شیوه روسپیان او را بفریبد.

17. بنابراین، فرزندانم، از زنا بگریزید و به زنان و دخترانتان دستور دهید سر و روى خود را براى فریب دل ها آرایش ندهند؛ زیرا هر زنى که این دام ها را بگسترد، کیفر ابدى خواهد داشت.

18. زیرا آنان شب زنده داران[8] را پیش از توفان این گونه به دام انداختند که تماشاى پیوسته، شهوتشان را برانگیخت و انجام آن را در ذهن خود پروردند؛ زیرا آنان خویش را به شکل انسان ها در آوردند و براى زنان کنار شوهرانشان جلوه گرى کردند.

19. و زنان که در ذهن خود به قامت آنان شهوت پیدا کرده بودند، جبارانى را زاییدند؛ زیرا قامت شب زنده داران از نظر آنان به آسمان مى رسید.

20. بنابراین، از زنا بپرهیزید و اگر مى خواهید دلتان پاک باشد، حواس خود را نسبت به هر زنى جمع کنید.

21. به زنان نیز دستور دهید با مردان معاشرت نکنند تا دلشان پاک بماند.

22. زیرا ملاقات هاى پیوسته، اگرچه با کار غیرشرعى همراه نباشد، براى آنان یک درد بى درمان و براى ما یک هلاکت بِلعارى و ننگ ابدى است.

23. زیرا در زنا نه فهم یافت مى شود و نه پرهیزکارى و هر رشکى در شهوت زنا وجود دارد.

24. بنابراین، به شما مى گویم که شما بر پسران لاوى رشک خواهید برد و جویاى برترى خواهید بود، ولى به آن دست نخواهید یافت.

25. زیرا خدا انتقام آنان را خواهد گرفت و شما به مرگ بدى خواهید مرد. زیرا خدا به لاوى سلطنت داد و همراه او به یهودا و من و دان و یوسف نیز فرمانروایى عطا کرد.

26. بنابراین، به شما دستور مى دهم که سخن لاوى را بشنوید؛ زیرا او شریعت خداوند را خواهد دانست و براى داورى فرمان خواهد داد و به عنوان کاهن اعظم و مسح شده اى که خدا درباره او سخن گفته است، تا پایان روزگار براى همه اسرائیل قربانى خواهد کرد.

27. شما را به خداى آسمان سوگند مى دهم که هر یک با همسایه خود به راستى عمل کنید و هر یک از شما به برادر خود محبت داشته باشید.

28. خویشتن را با قلبى متواضع به لاوى نزدیک کنید تا از دهان او برکت بگیرید.

29. زیرا او اسرائیل و یهودا را برکت خواهد داد؛ زیرا خدا او را برگزیده است که پادشاه همه قوم باشد.

30. جلو نسل او سر فرود آرید؛ زیرا به خاطر ما در جنگ هاى دیدنى و نادیدنى خواهد مرد و میان شما پادشاهانى جاوید خواهند بود.

31. هنگامى که رئوبین این دستورها را به پسران خود داد، درگذشت. آنان وى را در تابوتى نهادند و در زمان هاى بعد، از مصر به حبرون بردند و در غارى که آرامگاه پدرش بود، به خاک سپردند.

 

2. عهد شمعون

دومین پسر یعقوب از لیه

فصل اول

1. نسخه سخنان شمعون و چیزهایى که در یکصد و بیستمین سال عمر خویش، که سال درگذشت برادرش یوسف نیز بود، پیش از مرگ به پسرانش گفت.

2. هنگامى که شمعون بیمار شد، پسرانش به عیادت او آمدند. وى خود را تقویت کرده، نشست و آنان را بوسید و گفت:

3. فرزندانم، به سخن پدرتان شمعون گوش بدهید تا من چیزهایى را که در قلب خود دارم براى شما بیان کنم.

4. من دومین پسر یعقوب هستم و مادرم لیه مرا شمعون نامید؛ زیرا خداوند دعاى او را شنید.

5. همچنین من بسیار نیرومند شدم و از هیچ کار بزرگى روى درهم نمى کشیدم و از چیزى نمى ترسیدم؛ زیرا دلم سخت و جگرم استوار بود و رحمى در وجود من یافت نمى شد.

6. آرى، دلیرى جسم و جان نیز از جانب خداى اعلى به انسان داده مى شود.

7. من در جوانى بسیار به یوسف رشک مى بردم؛ زیرا پدرم او را بیش از همه دوست داشت.

8. من بر ضد وى تصمیم گرفتم و خواستم او را هلاک کنم؛ زیرا شهریارِ فریب روحِ رشک را در من دمید و دلم را کور کرد، تا او را برادر خود ندانستم و حتى مراعات حال پدرم را نکردم.

9. ولى خداى او و خداى پدرانش فرشته خود را فرستاد و وى را از دست هاى من نجات داد.

10. زیرا هنگامى که من به شکیم رفته بودم تا براى گله ام مرهم بیاورم و رئوبین به مکان ارزاق و مجموعه انبارهاى ما در دوتان رفته بود، برادرم یهودا او را به اسماعیلیان فروخت.

11. هنگامى که رئوبین این خبر را شنید، غمگین شد؛ زیرا مى خواست او را به پدرش برگرداند.

12. اما من هنگام شنیدن این خبر که او زنده مانده است، بر یهودا بسیار خشمگین شدم و خشم من پنج ماه ادامه یافت.

13. ولى خداوند مرا متوقف کرد و قدرت دست هایم را از من گرفت؛ زیرا دست راستم هفت روز نیمه خشک بود.

14. فرزندانم، من دانستم که این بلا به خاطر یعقوب بر سر من آمده است و توبه کردم و گریستم. از خداوندْ خدا خواستم که توان دستم برگردد و خود را از هر پلیدى و رشک و نادانى نگه دارم.

15. زیرا من دانستم که در مورد برادرم یوسف از روى رشک چیز بدى را در حضور خداوند و پدرم یعقوب تدبیر کرده ام.

16. اکنون فرزندانم، سخنم را بشنوید و از روح فریب و رشک بپرهیزید.

17. زیرا رشک بر همه دل آدمى فرمان مى راند و نمى گذارد او بخورد یا بنوشد یا کار خوبى انجام دهد؛ بلکه پیوسته به وى امر مى کند فردى را که به او رشک برده است، بکشد و مادامى که آن فرد مى شکوفد، رشک برنده پژمرده مى شود.

18. از این رو، دو سال جان خود را به روزه و ترس از خداوند گرفتار کردم و دانستم که رهایى از رشک با ترس از خدا ممکن مى شود.

19. زیرا اگر کسى به سوى خداوند بگریزد، روح بد از او بیرون مى رود و دلش روشن مى شود.

20. وى از آن پس، با کسى که مورد رشک او بود، همدردى مى کند و دشمنان خود را بخشیده، از رشک بردن دست مى کشد.

 

فصل دوم

1. هنگامى که پدرم دید اندوهگین هستم، حالم را پرسید. من گفتم: جگرم دردمند است.

2. من بیش از همه سوکوار بودم؛ زیرا جرم فروخته شدن یوسف بر من بود.

3. هنگامى که ما به مصر رفتیم و او مرا به عنوان جاسوس بازداشت کرد، دانستم که عادلانه رنج مى برم و اندوه نخوردم.

4. بارى، یوسف انسان خوبى بود و روح خدا را در خود داشت. او که مهربان و رحیم دل بود، در مورد من اندیشه بدى نمى کرد، بلکه مرا درست مانند بقیه برادران دوست داشت.

5. از این رو، فرزندانم، از هر رشک و حسدى بپرهیزید و با دلى فارغ زندگى کنید تا خدا نیز فیض و جلال و برکت خود را بر سر شما بریزد، همان طور که در مورد یوسف مشاهده کردید.

6. تمام روزهایى که با او بودیم، ما را سرزنش نکرد، بلکه ما را مانند جان خود دوست داشت و به ما بیش از پسرانش احترام مى کرد و اموال و چارپایان و میوه به ما داد.

7. فرزندانم، هر یک از شما نیز برادر خود را با خوش قلبى دوست بدارد تا روح رشک از شما دور شود.

8. زیرا آن صفت جان آدمى را وحشى مى سازد و جسم را تباه مى کند. خشم و جنگ را در دل مى آورد و به خونریزى برمى انگیزد و دل را به شوریدگى مى کشاند و جان را آشفته و جسم را لرزان مى کند.

9. رشک شرارت آمیزه آدمى را حتى در خواب آزار مى دهد و به کمک روح هاى تبهکار جان را هلاک مى کند و جسم را به زحمت مى اندازد و بر اثر آشفتگى، آرامش خاطر را مى گیرد و براى انسان مانند یک روح تبهکار و مسموم کننده آشکار مى شود.

10. یوسف از آن رو زیبا و خوش منظر بود که هیچ بدى در او وجود نداشت؛ زیرا برخى از آشفتگى هاى روح در چهره تأثیر مى گذارد.

11. اکنون پسرانم، دل هاى خود را در حضور خداوند خوب کنید و راه خود را در حضور انسان ها مستقیم قرار دهید تا از خداوند و مردم لطف ببینید.

12. از این رو، از زنا بپرهیزید؛ زیرا زنا مادر همه بدى هاست و انسان را از خدا دور و به بِلعار نزدیک مى کند.

13. زیرا من در نوشته هاى خَنوخ خواندم که پسران شما از طریق زنا فاسد خواهند شد و با شمشیر به پسران لاوى آسیب خواهند زد.

14. اما آنان نخواهند توانست در مقابل لاوى مقاومت کنند؛ زیرا وى از جانب خداوند جنگ خواهد کرد و لشکریان شما را شکست خواهد داد.

15. آنان در عدد کم خواهند بود و میان لاوى و یهودا تقسیم خواهند شد و هیچ کس از شما به فرمانروایى نخواهد رسید، همان طور که پدرمان در برکت هاى خود پیشگویى کرده است.[9]

 

فصل سوم

1. اینک من همه چیز را به شما گفته ام تا از گناه شما تبرئه شوم.

2. بارى، اگر شما از رشک و گردن کشى دورى کنید، استخوان هاى من مانند گل سرخى در اسرائیل و گوشت من مانند نیلوفرى در یعقوب شکوفا خواهد شد و عطرم مانند عطر کندر خواهد بود و مقدسان مانند سرو پیوسته از من تکثیر خواهند شد و شاخه هایشان به هر سو گسترش خواهد یافت.

3. آن گاه نسل کنعان هلاک خواهد شد و از عمالیق چیزى باقى نخواهد ماند و تمام کاپوچیان از میان خواهند رفت و همه حِتّیان کاملا نابود خواهند شد.

4. سپس سرزمین حام ناکام خواهد شد و تمام آن قوم از میان خواهند رفت.

5. و همه زمین از آشفتگى و همه جهان زیر آسمان از جنگ آرام خواهد شد.

6. آن گاه مقتدر اسرائیلْ فرزندان سام را جلال خواهد داد.

7. زیرا خداوندْ خدا بر زمین ظاهر خواهد شد و خودش انسان ها را نجات خواهد داد.

8. و همه روح هاى فریب زیر پا خرد خواهند شد و انسان ها بر ارواح بداندیش حکمرانى خواهند کرد.

9. سپس من در شادى برخواهم خاست و خداى اعلى را به سبب کارهاى شگفت آورش مبارک خواهم خواند؛ زیرا خدا جسم یافته و با انسان ها غذا خورده و انسان ها را نجات داده است.

10. اکنون فرزندانم، فرمان لاوى و یهودا را ببرید و بر این دو سبط گردن فرازى مکنید؛ زیرا از آنها نجات خدا به سوى شما خواهد آمد.

11. زیرا خدا از لاوى به عنوان کاهن اعظم و از یهودا به عنوان پادشاه، خدا و انسانى را برخواهد انگیخت تا همه امت ها و نسل اسرائیل را نجات دهد.

12. بنابراین، من به شما دستور مى دهم تا شما نیز به فرزندانتان دستور دهید که آنان نیز در طول نسل هایشان این را در نظر بگیرند.

13. هنگامى که شمعون دستورهاى خود را به فرزندانش پایان داد، در یکصد و بیست سالگى به پدرانش پیوست.

14. آنان وى را در تابوتى چوبین نهادند تا استخوان هایش به حبرون حمل شود. آنان استخوان ها را پنهانى در زمان جنگ مصریان بردند؛ زیرا مصریان از استخوان هاى یوسف در آرامگاه پادشاهان پاسدارى مى کردند.

15. زیرا جادوگران به ایشان گفته بودند که هنگام انتقال استخوان هاى یوسف، در سراسر آن سرزمین، تاریکى و ظلمت و بلایى بسیار بزرگ براى مصریان خواهد بود، به گونه اى که انسان حتى با چراغ برادر خود را نخواهد شناخت.

16. پسران شمعون بر پدر خود سوکوارى کردند.

17. آنان تا روز مهاجرت از مصر به رهبرى موسى آن جا بودند.

 

3. عهد لاوى

سومین پسر یعقوب از لیه

فصل اول

1. نسخه سخنان لاوى و چیزهایى که به پسرانش دستور داد؛ کارهایى که باید انجام دهند و حوادثى که تا روز داورى براى ایشان رخ خواهد داد.

2. وى هنگامى که کاملا تندرست بود، آنان را فراخواند؛ زیرا به او وحى شده بود که مرگش نزدیک است.

3. هنگامى که پسرانش گرد آمدند، به ایشان گفت:

4. من، لاوى، در حرّان به دنیا آمدم و با پدرم به شکیم رفتم.

5. هنگامى که جوانى حدوداً بیست ساله بودم، من و شمعون از حَمور به خاطر خواهرمان دینه انتقام گرفتیم.[10]

6. هنگامى که در آبل مَحوله[11] مشغول چراندن گله بودم، روح فهم خداوند بر من فرود آمد و دیدم همه مردم به راه فساد مى روند و فسق براى خود باروهایى ساخته و فجور در برج هایى نشسته است.[12]

7. من براى نژاد بنى آدم غمگین شدم و نزد خداوند نیایش کردم تا نجات یابم.

8. آن گاه خوابى بر من چیره شد و دیدم که روى کوه بزرگى هستم.

9. و دیدم که آسمان ها گشوده شده اند و فرشته خدا به من مى گوید: اى لاوى، داخل شو.

10. من از آسمان اول وارد شدم و دریاى بزرگى را در آن جا آویخته دیدم.

11. همچنین آسمان دوم را بسیار شفاف تر و درخشان تر یافتم؛ نور بى کرانى نیز در آن بود.

12. به فرشته گفتم: چرا چنین است؟ فرشته پاسخ داد: از این تعجب مکن؛ زیرا آسمانى درخشان تر که مانندى ندارد، خواهى دید.

13. هنگامى که تو به آن آسمان بروى، آن جا نزدیک خداوند خواهى ایستاد و خدمتکار او خواهى بود. تو رازهاى وى را براى انسان ها خواهى گشود و اعلام خواهى کرد که او اسرائیل را نجات خواهد داد.

14. و خداوند به وسیله تو و یهودا میان انسان ها ظاهر خواهد شد و همه طبقات بشرى را نجات خواهد داد.

15. حیات تو از بهره خداوندى خواهد بود و او مزرعه و تاکستان و میوه و زر و سیم تو خواهد بود.

16. اکنون درباره آسمان هایى که به تو نشان داده شده است، بشنو.

17. پایین ترین آنها از آن رو براى تو تاریک است که تماشاگر همه کارهاى ناشایست آدمى است.

18. این آسمان براى روز داورى و زمان دادرسى عادلانه خدا آتش و برف و یخ آماده کرده است؛ زیرا همه روح هاى تلافى و انتقام گیرى از انسان آن جا هستند.

19. آسمان دوم جاى همه سربازان سپاهى است که مأموریت دارند در روز داورى از روح هاى فریب و بِلعار انتقام بگیرند.

20. بالاى آنان قدیسان هستند.

21. بالاتر از همه جلال عظیم وجود دارد که بسیار برتر از هر قداستى است.

22. در آسمان بعدى رؤساى فرشتگان هستند که خدمت مى کنند و براى همه گناهان غیرعمدىِ پارسایان به حضور خداوند قربانى مى گذرانند.

23. آنان بوى خوش به مشام خداوند مى رسانند که یک هدیه ارزان و غیرخونى است.

24. در آسمان پایین تر فرشتگانى هستند که از فرشتگان حضور خداوند فرمان مى برند.

25. در آسمان پایین تر تخت ها و سلطنت هایى است و در آن پیوسته خدا را تسبیح مى کنند.

26. بنابراین، هنگامى که خداوند به ما نظر مى اندازد، همه ما مى لرزیم، بلکه آسمان ها و زمین و اعماق[13] در حضور جلال او مى لرزند.

27. اما بنى آدم که این چیزها را نمى فهمند، گناه مى کنند و خشم خداى اعلى را برمى انگیزند.

 

فصل دوم

1. بارى، آگاه باشید که خداوند بر بنى آدم حکم خواهد کرد.

2. زیرا هنگامى که صخره ها بشکافند و خورشید خاموش شود و آب ها بخشکند و آتش افسرده شود و همه آفرینش آشفته گردد و ارواح نامرئى ذوب شوند و مغاک به حکم خداى اعلى غنیمت بگیرد، مردم بى ایمان خواهند شد و در گناه پایدارى خواهند کرد.

3. بدین سبب، آنان به کیفر محکوم خواهند شد.

4. از این رو، خداى اعلى نیایشت را شنیده، تو را از گناه دور مى کند و تو براى او پسرى و بنده اى خواهى بود و در حضور او خدمت خواهى کرد.

5. فروغ دانش را در یعقوب برخواهى افروخت و براى همه نسل اسرائیل مانند خورشید خواهى تابید.

6. به تو و نسلت برکتى داده خواهد شد تا خدا با همه امت ها با مهر فراوان دیدارى همیشگى کند.

7. و بدین جهت به تو اندرز و فهم داده شد تا فرزندانت را در این مورد پند دهى.

8. زیرا کسانى که خدا را مبارک بخوانند، مبارک خوانده خواهند شد و کسانى که به او کفر بگویند، هلاک خواهند شد.

9. از این رو، آن فرشته درهاى آسمان را بر من گشود و من معبد مقدس و خداى اعلى را بر تخت جلال دیدم.

10. او به من گفت: اى لاوى، من به تو برکت و کهانت داده ام تا روزى که بیایم و میان اسرائیل ساکن شوم.

11. آن گاه فرشته مرا به زمین آورد و سپرى و شمشیرى به من داد و گفت: از شکیم انتقام خواهرت دینه را بگیر و من با تو خواهم بود؛ زیرا خدا مرا فرستاده است.

12. و من به گونه اى که در الواح آسمانى نوشته شده است، پسران حمور را در آن روزگار هلاک کردم.

13. به او گفتم: خداوندگارا، از تو مى خواهم که نامت را به من بگویى تا تو را در روز محنت بخوانم.

14. او گفت: من فرشته اى هستم که براى قوم اسرائیل شفاعت مى کند تا کاملا زده نشوند؛ زیرا هر روح بدى به آنان حمله مى کند.

15. پس از این امور، بیدار شدم و خداى اعلى و فرشته اى را که براى قوم اسرائیل و همه پارسایان شفاعت مى کند، مبارک خواندم.

 

فصل سوم

1. هنگامى که به سوى پدرم مى رفتم، سپرى برنجین دیدم که نام کوه «اسپیس»[14] که نزدیک جِبال[15]در جنوب ابیلا[16] است، از آن مى آید.

2. من این سخنان را در قلبم نگاه داشتم. سپس به پدرم و برادرم رئوبین سفارش کردم به پسران حمور بگویند که ختنه نشوند؛ زیرا به خاطر پلشتى که بر خواهرم روا داشته بودند، غیرت مىورزیدم.

3. نخست من شکیم را کشتم و شمعون حمور را کشت. سپس برادرانم آمدند و شهر را از دم شمشیر گذراندند.

4. پدرم از شنیدن این امور خشمگین شد و از این که آنان پس از ختان کشته شده اند، اندوهگین شد و هنگامى که به ما برکت مى داد، ما را خطاکار شمرد.[17]

5. زیرا ما گناه کردیم که این کار را در مقابل خواست او انجام دادیم و وى در آن روز بیمار شد.

6. ولى به نظر من حکم خدا بر ضد شکیم بود؛ زیرا آنان خواسته بودند با ساره و رِفقه همان کارى را انجام دهند که با خواهرمان دینه انجام دادند، ولى خدا از این کار جلوگیرى کرده بود.

7. آنان پدرمان ابراهیم را در زمان غربت آزار مى دادند و کوچک و بزرگ آنان متعرض گوسفندان او مى شدند و با خانه زاد او اَبلاین رفتارى بى شرمانه داشتند.

8. شیوه رفتار آنان با همه بیگانگان این بود که زنانشان را به زور مى گرفتند و ایشان را بیرون مى کردند.

9. ولى خشم خداوند کاملا بر آنان فرود آمد.

10. من به پدرم یعقوب گفتم: خداوند به وسیله تو کنعانیان را غارت خواهد کرد و سرزمینشان را به تو و نسل تو خواهد داد.

11. زیرا از امروز به بعد، شکیم شهر ابلهان خوانده خواهد شد؛ زیرا همان طور که ابلهان را مسخره مى کنند، ما آنان را مسخره کردیم.

12. زیرا آنان نیز با آلوده کردن خواهرم، در اسرائیل ابلهى کرده بودند. ما آن جا را ترک کردیم و به بیت ئیل آمدیم.

13. آن جا نیز پس از گذراندن هفتاد روز، رؤیایى مانند رؤیاى قبلى دیدم.

14. در آن رؤیا هفت مرد سفیدپوش را مشاهده کردم که به من مى گفتند: برخیز جامه کهانت را بپوش و تاج پارسایى را بر سر نه و سینه بند فهم و رداى حقیقت و نشان ایمان و عمامه سرورى و ایفود نبوت را در بر کن.[18]

15. و آنان همگى این چیزها را آورده، بر من پوشاندند و گفتند: از این پس تو و نسلت براى همیشه کاهن خداوند خواهید بود.

16. نفر اول مرا با روغن مقدس مسح کرد و عصاى داورى را به دستم داد.

17. نفر دوم مرا با آب خالص شست و با نان و شراب یعنى مقدس ترین چیزها خوراک داد و پیراهن مقدس و شکوهمندى بر من پوشاند.

18. نفر سوم مرا با لباس کتانى مانند ایفود پوشاند.

19. نفر چهارم کمربندى مانند ارغوان بر میانم بست.

20. نفر پنجم شاخه اى از زیتون نیرومند به دستم داد.

21. نفر ششم تاجى بر سرم نهاد.

22. نفر هفتم دیهیم کهانت را بر سرم گذاشت و دستم را از عطریات انباشت تا به عنوان کاهن براى خداوندْ خدا خدمت کنم.

23. آنان به من گفتند: اى لاوى، نسل تو به سه مقام منقسم خواهند شد تا نشانه اى از شکوه خداوندى باشند که مى آید.

24. نخستین بخش به گونه اى بزرگ خواهد بود که بزرگ تر از آن وجود نخواهد داشت.

25. دومین بخش در کهانت خواهد بود.

26. سومین بخش به نام تازه اى خوانده خواهد شد؛ زیرا یک پادشاه در یهودیه برخواهد خاست و کهانت تازه اى را به شیوه امت ها تأسیس خواهد کرد.

27. و حضور او را به عنوان نبى اعلى و نسل پدرمان ابراهیم گرامى خواهند داشت.

28. از این رو، هر چیز دلپذیر در اسرائیل از آن تو و نسلت خواهد بود و شما از هر چیز خوش منظر آن خواهید خورد و نسل تو از خوان خداوند روزى خواهند خورد.

29. برخى از آنان کاهنان اعظم و داوران و کاتبان خواهند بود و با دهان خویش از مکان مقدس پاسدارى خواهند کرد.

30. هنگامى که بیدار شدم، دانستم که این خواب نیز مانند خواب نخست است. این را در دلم پنهان داشتم و هیچ کس را در روى زمین از آن آگاه نکردم.

31. پس از دو روز من و یهودا همراه با پدرمان یعقوب نزد پدربزرگمان اسحاق رفتیم.

32. پدربزرگم مرا به خاطر همه سخنان رؤیاهایى که دیده بودم، برکت داد، ولى نخواست با ما به بیت ئیل بیاید.

33. هنگامى که به بیت ئیل آمدیم، پدرم در رؤیایى دید که من کاهن آنان نزد خدا خواهم بود.

34. او صبح زود برخاست و عُشر هر چیز را به وسیله من به خداوند پرداخت. آن گاه براى اقامت به حبرون آمدیم.

35. اسحاق پیوسته مرا فرا مى خواند تا شریعت خداوند را که فرشته خداوند به من آموخته بود، به یادم بیاورد.

36. او شریعت کهانت و قربانى و هدایاى تمام سوختنى و نوبر میوه ها و هدایاى اختیارى و هدایاى سلامت را به من آموخت.

37. او هر روز مرا تعلیم مى داد و به جهت من نزد خداوند اهتمام مىورزید و به من مى گفت: از روح زنا برحذر باش؛ زیرا این کار در نسل جریان مى یابد و نسلت مکان مقدس را آلوده مى کند.

38. از این رو، در حالى که جوان هستى، زنى بى عیب و پلشتى که از نژاد امت هاى غریب نباشد، براى خود بگیر.

39. و پیش از ورود به مکان مقدس، غسل کن و هنگامى که قربانى مى گذرانى، خود را شستوشو ده؛ همچنین هنگامى که قربانى پایان یافت، خود را بشوى.

40. همان طور که ابراهیم به من آموخته است، از دوازده درخت برگدار به خداوند بگذران.

41. و از هر حیوان و پرنده طاهر به حضور خداوند قربانى بگذران.

42. و از همه نوبر میوه هایت و شرابت نخستین را به عنوان قربانى به حضور خداوندْ خدا بگذران و هر قربانى را نمک سود کن.

43. پس اینک هرآنچه را به شما فرزندانم دستور مى دهم، رعایت کنید؛ زیرا چیزهایى را که از پدرانم شنیده ام، براى شما بیان کردم.

44. اینک من از همه بى عدالتى و تجاوزى که شما در روزهاى واپسین بر ضد مسیح، نجات دهنده جهان، مرتکب خواهید شد و گناه کرده، اسرائیل را فریب خواهید داد و بدى هاى زیادى را از خداوند براى آنان جلب خواهید کرد، بیزارم.

45. و شما همراه اسرائیل سرکشى خواهید کرد و او به سبب بدى شما اورشلیم را نگاه نخواهد داشت، بلکه پرده معبد پاره خواهد شد تا از آن پس، ننگِ شما را نپوشاند.

46. و شما مانند اسیران میان امت ها پراکنده خواهید شد و آنان شما را سرزنش و نفرین خواهند کرد.

47. زیرا خانه اى که خداوند برخواهد گزید، اورشلیم نامیده خواهد شد، همان طور که در کتاب خَنوخ پارسا آمده است.[19]

48. بنابراین، هنگامى که زن گرفتم، بیست و هشت سال داشتم و نام همسرم مَلْکا بود.

49. او آبستن شد و پسرى زایید که نامش را گَرشام[20] گذاشتند؛ زیرا ما در سرزمین خود ساکن بودیم.

50. و من مى دیدم که او در رتبه نخست نخواهد بود.

51. قهات در سى و پنج سالگى من هنگام طلوع آفتاب به دنیا آمد.

52. و در رؤیایى دیدم که او در جاى بلندى میان همه جماعت ایستاده است.

53. بنابراین، او را قهات نامیدند که آغاز عظمت و تعلیم است.

54. همسرم در چهل سالگى من پسر سومى برایم زایید و از آن جا که وى را با مرارت زایید، او را مرارى نام دادم یعنى «تلخى من»؛ زیرا نوزاد نیز به مرگ نزدیک شده بود.

55. یوکابَد در شصت و چهار سالگى من در مصر به دنیا آمد و من آن زمان میان برادرانم نامور بودم.[21]

56. گَرشام ازدواج کرد و لُمنى[22] و شِمعى براى وى به دنیا آمدند. پسرانِ قهات عَمرام و یسّاکار[23] و حبرون و عُزّیئیل بودند. پسرانِ مرارى مُحلى و موشى بودند.

57. نود و چهار ساله بودم که عَمرام دخترم یوکابَد را به زنى گرفت؛[24] زیرا آنان در یک روز به دنیا آمده بودند.

58. هشت ساله بودم که به سرزمین کنعان رفتم و هیجده ساله بودم که شکیم را کُشتم[25] و در نوزده سالگى کاهن شدم و در بیست و هشت سالگى ازدواج کردم و در چهل و هشت سالگى به مصر رفتم.

59. اینک فرزندانم، شما نسل سوم هستید. هنگامى که یکصد و هیجده ساله بودم، یوسف درگذشت.

 

فصل چهارم

1. اکنون فرزندانم، به شما دستور مى دهم که از خداوندْ خداى خویش با تمام قلب خود بترسید و با ساده دلى مطابق شریعت او رفتار کنید.

2. به فرزندانتان خط بیاموزید تا با خواندن پیوسته شریعت خدا، در سراسر زندگى خود فهم داشته باشند.

3. زیرا هر کس که شریعت خدا را بداند، احترام خواهد داشت و هیچ جا بیگانه نخواهد بود.

4. آرى، وى دوستانى فراوان و بیش از والدین خود پیدا خواهد کرد و افراد زیادى علاقه خواهند داشت به او خدمت کنند و شریعت را از دهان او بشنوند.

5. بنابراین، فرزندانم، پارسایى را در زمین معمول دارید تا در آسمان گنجى داشته باشید.

6. چیزهاى خوبى را در جان خود بکارید تا در زندگى خویش آن را بیابید.

7. اما اگر چیزهاى بدى بکارید، رنج و مصیبت درو خواهید کرد.

8. حکمت را در ترس خدا با کوشش به دست آرید؛ زیرا اگر اسارت پیش آید یا شهرها و کشورها ویران شوند و زر و سیم و هر مالى از دست برود، حکمت حکیمان را هیچ چیز به یغما نمى برد مگر کورى گناهکارى و بى عاطفگى که از گناه برمى خیزد.

9. زیرا اگر کسى خود را از این چیزهاى بد بازدارد، حکمت حتى میان دشمنان براى او جلال خواهد آورد و کشور بیگانه براى او وطن خواهد بود و دشمنانْ وى را دوست خود خواهند شمرد.

10. هر کس که چیزهاى شرافتمندانه را تعلیم دهد و به آن عمل کند، مانند برادرم یوسف کنار پادشاهان بر تخت خواهد نشست.

11. از این رو، فرزندانم، دانسته ام که شما در روزهاى واپسین از خداوند سر باز خواهید زد و دست تبهکارى بر ضد او دراز خواهید کرد و ننگ همه امت ها خواهید بود.

12. زیرا پدر ما اسرائیل از تجاوز کاهنان اعظم که دست خود را بر نجات دهنده جهان خواهند گذاشت بیزار است.

13. زیرا همان طور که آسمان از نظر خداوند از زمین بى آلایش تر است، شما چراغ هاى اسرائیل نیز از امت ها بى آلایش تر باشید.

14. اما اگر شما به سبب تجاوز تاریک شوید، همه امت هاى ساکن در کورى چه خواهند کرد؟

15. آرى، شما نفرینى بر طبقه ما وارد خواهید کرد؛ زیرا مى خواهید چراغ شریعت را که به شما سپرده شد تا بر همه مردم افروخته شود، با تعلیم دستورهایى بر خلاف مقررات الهى، خاموش کنید.

16. شما قربانى هاى خداوند را خواهید دزدید و از سهم او بخش هاى برگزیده را سرقت خواهید کرد و آن را مغرورانه با روسپیان خواهید خورد.

17. و دستورهاى خداوند را با آزمندى تعلیم خواهید داد و زنان شوهردار را آلوده و دوشیزگان اورشلیم را بى عصمت خواهید کرد و به فواحش و روسپیان خواهید پیوست و دختران امت ها را به زنى خواهید گرفت و ایشان را با تطهیر غیرشرعى طاهر خواهید کرد و جماعت شما مانند سدوم و عموره خواهد بود.

18. و شما به سبب کهانت خود تکبر خواهید ورزید و خود را از مردم دیگر بالاتر خواهید دانست و حتى از فرمان هاى خدا عار خواهید داشت.

19. زیرا شما چیزهاى مقدس را با طعنه و مسخره حقیر خواهید شمرد.

20. از این رو، معبدى که خدا برخواهد گزید، به خاطر ناپاکى شما ویران خواهد شد و شما در میان همه امت ها به اسارت خواهید رفت.

21. و شما نزد آنان مکروه خواهید بود و به سبب داورى عادلانه خدا از آنان سرزنش و ننگ جاوید دریافت خواهید کرد.

22. و همه کسانى که از شما بیزارند، از هلاکت شما خوشحال خواهند شد.

23. و اگر نبود که شما از طریق پدرانمان ابراهیم و اسحاق و یعقوب رحمت دریافت مى کنید، یک تن از نسل ما بر زمین زنده نمى ماند.

24. اکنون من دانسته ام که شما مدت هفتاد هفته[26] گمراه خواهید بود و به کهانت بى حرمتى کرده، قربانى ها را آلوده خواهید ساخت.

25. و شریعت را بى ارزش خواهید کرد و با تحریف زشت خویش سخنان انبیا را پوچ خواهید ساخت.

26. و مردان پارسا را آزار داده، از پرهیزکاران بیزار خواهید شد و از سخنان ایمان داران دورى خواهید کرد.

27. و کسى را که با قدرت خداى اعلى به تجدید شریعت برخیزد، فریب کار خواهید نامید و سرانجام به او حمله خواهید کرد تا وى را بکشید، در حالى که از بزرگى او آگاهى ندارید و از روى بداندیشى خون بى آلایش او را بر گردن خواهید گرفت.

28. و به خاطر وى مکان هاى مقدس شما با خاک یکسان خواهد شد.

29. و شما جاى پاکى نخواهید داشت و براى شما میان امت ها لعنت و پراکندگى خواهید بود تا این که او دوباره به دیدارتان بیاید و شما را از روى مهر و از طریق ایمان و آب بپذیرد.

 

فصل پنجم

1. همان طور که با شما درباره هفتاد هفته سخن گفتم، اکنون درباره کهانت مى گویم؛ زیرا در هر یوبیلى[27] کهانتى خواهد بود.

2. در نخستین یوبیل اولین کسى که براى کهانت مسح شود، بزرگ خواهد بود و با خدا مانند پدر خویش سخن خواهد گفت.

3. و کهانت او نزد خداوند کامل خواهد بود و در روزهاى شادى خویش براى نجات جهان برخواهد خاست.

4. در دومین یوبیل آن کس که مسح مى شود، اندوه محبوبان را تحمل خواهد کرد و همه کهانت او را محترم خواهند شمرد و از وى تجلیل خواهند کرد.

5. سومین کاهن گرفتار اندوه خواهد شد.

6. چهارمین کاهن درد خواهد کشید؛ زیرا بى عدالتى بسیار بر او گرد خواهد آمد و در همه اسرائیل هرکسى از همسایه خود بیزار خواهد بود.

7. پنجمین کاهن گرفتار تاریکى خواهد شد و همین طور ششمین و هفتمین کاهن.

8. در هفتمین یوبیل پلشتى بدان اندازه خواهد بود که نتوان براى مردم بازگفت؛ زیرا آنان آگاه خواهند شد که چه کسانى این کارها را مى کنند.

9. از این رو، ایشان اسیر و شکار خواهند شد و سرزمین و اموالشان از میان خواهد رفت.

10. در پنجمین هفته آنان به کشور ویران خویش برخواهند گشت و خانه خداوند را تجدید خواهند کرد.

11. در هفتمین هفته کسانى که بت پرست و زناکار و پول دوست و مغرور و ستمگر و شهوت پرست هستند و به بچه ها و حیوانات تجاوز مى کنند، کاهن خواهند شد.

12. و پس از آن که کیفر آنان از نزد خداوند بیاید، کهانت ناکام خواهد شد.

13. آن گاه خداوند کاهن تازه اى را برخواهد انگیخت.

14. و به او همه سخنان خداوند وحى خواهد شد و وى داورى عادلانه اى را در روزهاى بسیارى بر زمین معمول خواهد داشت.

15. و ستاره او در آسمان به عنوان پادشاه طلوع خواهد کرد.

16. وى چراغ دانش را مانند خورشید که روز را روشن مى کند، برخواهد افروخت و جهان به او سر فرود خواهد آورد.

17. و مانند خورشید بر زمین خواهد درخشید و تاریکى را از زیر آسمان برخواهد انداخت و آرامش را بر سراسر زمین خواهد گسترد.

18. آسمان ها در روزگار وى وجد خواهند کرد و زمین شادمان خواهد شد و ابرها شادى خواهند کرد.

19. و دانش خداوند مانند آب دریاها بر زمین فرو خواهد ریخت.

20. و فرشتگان جلال حضور خداوند از او شاد خواهند شد.

21. آسمان ها گشوده خواهند شد و از معبد جلال، تقدیس با صداى پدر بر او فرود خواهد آمد، همان طور که از ابراهیم به اسحاق فرود آمد.

22. و جلال خداى اعلى بر او آشکار خواهد شد و روح فهم و تقدیس در آب بر وى قرار خواهد گرفت.

23. زیرا او عظمت خداوند را به پسران وى در حقیقت براى همیشه خواهد داد.

24. و هیچ کس در هیچ نسلى تا ابد جانشین او نخواهد بود.

25. و هنگام کهانت وى دانش امت هاى روى زمین چند برابر خواهد شد و آنان به سبب فیض خداوند روشن خواهند گردید. و هنگام کهانت او گناه به پایان خواهد رسید و تبهکاران به تبهکارى خویش پایان خواهند داد.

26. او درهاى فردوس را خواهد گشود و شمشیرى را که براى ترساندن آدم است، از میان برخواهد داشت و به قدیسان از درخت حیات خواهد داد تا بخورند و روح قداست بر آنان قرار گیرد.

27. او بِلعار را دربند خواهد کرد وبه فرزندان خدا قدرت خواهد داد که ارواح پلید را پایمال کنند.

28. و خداوند از فرزندان خود شاد خواهد شد و از محبوبان خویش تا ابد خرسند خواهد بود.

29. آن گاه ابراهیم و اسحاق و یعقوب وجد خواهند کرد و من شاد خواهم شد و همه قدیسان لباس شادمانى خواهند پوشید.

30. اکنون پسرانم، شما همه چیز را شنیده اید؛ از این رو، براى خود از نور و ظلمت، شریعت خدا و اعمال بِلعار، یکى را برگزینید.

31. پسرانش به او پاسخ داده، گفتند: طبق شریعت خداوند نزد او رفتار خواهیم کرد.

32. پدرشان گفت: خداوند گواه سخن دهان شماست، فرشتگانش گواهان اند و شما گواهانید و من گواهم.

33. پسرانش گفتند: ما گواهانیم.

34. لاوى از دستور دادن به پسرانش بازایستاد و پاهاى خویش را روى بسترش دراز کرد و در یکصد و سى و هفتمین سال عمر به پدران خود پیوست.

35. آنان وى را در تابوتى نهادند و در زمان هاى بعد او را در حبرون، کنار ابراهیم و اسحاق و یعقوب به خاک سپردند.

 

4. عهد یهودا

چهارمین پسر یعقوب از لیه

فصل اول

1. نسخه سخنان یهودا و چیزهایى که پیش از مرگ به پسران خود گفت.

2. آنان جمع شده، نزد وى آمدند و او به ایشان گفت: فرزندانم، سخن پدرتان یهودا را گوش کنید.

3. من چهارمین پسر پدرم یعقوب بودم و مادرم لیه مرا یهودا نامید؛ زیرا گفت: خداوند را سپاس مى گویم که به من پسر چهارمى نیز داد.

4. من جوانى تیزتک بودم و در هر چیز از پدرم اطاعت مى کردم.

5. همچنین مادرم و خاله ام را احترام مى کردم.[28]

6. و واقع شد هنگامى که من مردى شدم، پدرم مرا برکت داد و گفت: تو یک پادشاه و از هر نظر کامیاب خواهى بود.

7. خداوند در همه کارهایم، چه در مزرعه و چه در خانه، به من لطف نشان مى داد.

8. به خاطر دارم که یک بار به دنبال غزال ماده اى دویدم و آن را گرفته، از آن براى پدرم خوراکى تهیه کردم و او خورد.

9. من بر شکار غزال ها تسلط داشتم و هرچه از آنها را که در دشت بود، مى گرفتم.

10. بر مادیانى پیشى گرفتم و پس از شکار، آن را رام کردم.

11. شیرى را کشتم و بزغاله اى را از میان آرواره هایش بیرون آوردم.

12. پاى خرسى را گرفتم و آن را از صخره پرتاب کردم تا اندامش خرد شد.

13. بر گراز وحشى پیشى مى گرفتم و همین طور که مى دویدم، آن را گرفته، از وسط پاره مى کردم.

14. پلنگى در حبرون روى سگ من پرید. من دُم آن را گرفتم و از صخره ها پرت کردم به گونه اى که دو نیم شد.

15. یک گاو وحشى را دیدم که در مزارع مى چرد. شاخش را گرفتم و در حالى که آن را به اطراف خود مى چرخاندم، بى حال کردم و بر زمین زدم و کشتم.

16. هنگامى که دو پادشاه از کنعانیان زره پوشیدند و همراه گروهى بزرگ براى گرفتن گوسفندان ما آمدند، من یک تنه بر پادشاه حاصور یورش بردم و او را به زانو درآورده، کشیدم و کشتم.

17. دیگرى یعنى پادشاه تَفّوح را در حالى که روى اسب نشسته بود، کشتم و همه نفراتش را پراکنده ساختم.

18. عاخور پادشاه را که مردى بسیار بلندقامت بود، مشاهده کردم که روى اسب نشسته، از پیش و پس نیزه خود را جولان مى داد. من سنگى به وزن شصت رطل برگرفتم و با آن اسب وى را زدم و آن را کشتم.

19. من با این شخص دو ساعت جنگیدم و سپرش را دونیم و پایش را خرد کرده، او را کشتم.

20. هنگامى که سینه بند زره وى را مى کندم، نُه تن از یارانش با من جنگیدن آغاز کردند.

21. من جامه ام را مانند فلاخن بر دستم پیچیدم و با آن سنگ هایى به سوى ایشان پرتاب کردم. چهار تن از ایشان را کشتم و بقیه گریختند.

22. پدرم یعقوب بیلسات شاه شاهان را که جبارى زورمند با قامتى به طول دوازده ذراع بود، کشت.

23. و ترس بر آنان مستولى شد و از جنگیدن با ما دست برداشتند.

24. از این رو، هنگامى که من با برادرانم بودم، پدرم از جنگ نگران نمى شد.

25. زیرا او در رؤیایى دیده بود که فرشته قدرت همه جا همراه من است و مرا پیروز مى کند.

26. جنگى بزرگ تر از جنگ شکیم براى ما در جنوب پیش آمد. من و برادرانم در صفوف رزم قرار گرفتیم و هزارتن را تعقیب کردیم و من دویست تن از آنان را به همراه چهار پادشاه کشتم.

27. سپس بالاى بارو رفتم و چهار قهرمان را کشتم.

28. بدین گونه ما حاصور را گرفتیم و غنیمت فراوانى بردیم.

29. فرداى آن روز به سوى ارتان رفتیم که شهرى استوارتر با بارویى مستحکم بود و مردمش ما را به مرگ تهدید مى کردند.

30. من و جاد به سمت شرقى شهر رفتیم و رئوبین و لاوى به سمت غربى.

31. کسانى که روى باروى شهر بودند، تصور کردند که ما تنهاییم و در مقابل ما پایین آمدند.

32. بدین گونه برادرانم پنهانى از دو سو با تیرهاى چوبى از باروى شهر بالا رفتند و بدون این که کسى بفهمد، به شهر وارد شدند.

33. ما شهر را با دم شمشیر گرفتیم.

34. کسانى هم درون برج پناه گرفته بودند. ما در برج آتش افروختیم و برج و ساکنانش را گرفتیم.

35. همین که آن جا را ترک مى کردیم، مردم تَفّوح غنایم ما را گرفتند و ما با آنان جنگیدیم.

36. ما همه آنان را کشتیم و غنایم خویش را دوباره به دست آوردیم.

37. هنگامى که من کنار چشمه هاى کوزیبا[29] بودم، مردان جوبِل[30] به جنگ ما آمدند.

38. ما با آنان جنگیدیم و ایشان را تار و مار کردیم و هم پیمانان آنان از شیلو را کشتیم و براى ایشان قدرتى باقى نگذاشتیم که بر ضد ما عمل کنند.

39. روز پنجم مردان ماکیر آمدند تا غنایم ما را بگیرند. ما به آنان حمله کردیم و در جنگى خونین بر ایشان پیروز شدیم؛ زیرا سپاهى از مردان زورمند میان آنان بود و پیش از آن که از دشت بالا بیایند، آنان را کشتیم.

40. هنگامى که به شهر آنان آمدیم، زنان ایشان سنگ هایى را از بالاى تپه اى که شهر بر آن قرار گرفته بود، به سوى ما روانه کردند.

41. من و شمعون به پشت شهر رفته، ارتفاعات را گرفتیم و این شهر را نیز ویران کردیم.

42. فرداى آن روز شنیدیم که پادشاه شهر جاعَش با سپاهى گران به سوى ما مى آید.

43. از این رو، من و دان خود را از اَموریان وانمود کردیم و به عنوان هم پیمان وارد شهرشان شدیم.

44. و در وسط شب برادران ما آمدند و ما دروازه ها را بر ایشان گشودیم و همه آن قوم و آذوقه آنان را نابود کرده، اموالشان را به یغما بردیم و باروهاى سه گانه آنها را فرو افکندیم.

45. و به شهر تِمنه محل آذوقه پادشاهان ستیزه جو رفتیم.

46. هنگامى که ایشان به من ناسزا گفتند، خشمگین شدم و براى حمله به آنان، به سر کوه رفتم. ایشان سنگ و نیزه هاى فراوانى به سوى من پرتاب کردند.

47. اگر دان به کمکم نیامده بود، آنان مرا کشته بودند.

48. بنابراین، ما با خشم بر ایشان چیره شدیم و آنان همگى گریختند و از راه دیگر رفته، پدرم را پیدا کردند و او با ایشان آشتى کرد.

49. دیگر ما به آنان آسیبى نرساندیم و ایشان باجگزار ما شدند و اموالشان را پس دادیم.

50. من تِمنه را ساختم و پدرم پابائیل را ساخت.

51. هنگامى که این جنگ رخ داد، من بیست ساله بودم و کنعانیان از من و برادرانم ترسیدند.

52. من چهارپایان فراوانى داشتم و عیرام عَدُلاّمى رئیس شبانان من بود.

53. هنگامى که نزد او رفتم، پرسبا پادشاه عَدُلاّم را دیدم و او با ما سخن گفت و براى ما ضیافتى ترتیب داد. هنگامى که گرم شدم، دخترش بَتشوعه را به همسرى من درآورد.[31]

54. او برایم عیر و اونان و شیله را زایید. دو تن از آنان را خداوند زد و تنها شیله زیست کرد که فرزندانش شمایید.

 

فصل دوم

1. پدرم پس از بازگشت از نزد لابان در بین النهرین، هیجده سال با برادرش عیسو در صلح و صفا به سر برد و پسران او با ما زیستند.

2. پس از گذشت هیجده سال، در چهلمین سال عمرم، عمویم عیسو با افرادى قوى و زورمند بر ما تاخت.

3. یعقوب عیسو را با تیر زد و او را که زخمى شده بود، به کوه سعیر بردند و در راه در انونیرام درگذشت.

4. ما پسران عیسو را تعقیب کردیم.

5. بارى، آنان شهرى با باروهاى آهنین و دروازه هاى برنجین داشتند و ما نتوانستیم به آن وارد شویم؛ از این رو، در اطراف اردو زدیم و آن را محاصره کردیم.

6. هنگامى که بیست روز گذشت و آنان دروازه ها را نگشودند، من جلو چشم همه نردبانى نصب کردم و سپرم را بر سر گرفته، با تحمل سنگ هایى که پرتاب مى کردند و وزن آنها بیش از سه قنطار بود، از آن بالا رفتم و چهار تن از زورمندانشان را کشتم.

7. رئوبین و جاد شش تن دیگر را کشتند.

8. آن گاه آنان از ما درخواست صلح کردند و ما پس از رایزنى با پدرمان، ایشان را به عنوان باجگزار پذیرفتیم.

9. آنان پانصد کُر گندم و پانصد ایفه روغن و پانصد کیل شراب به ما دادند تا این که زمان قحطى فرا رسید و ما به مصر رفتیم.

10. بعد از این امور، پسرم عیر زنى به نام تامار دختر اَرام را از بین النهرین گرفت.[32]

11. بارى، عیر تبهکار بود و از تامار خرسند نمى شد؛ زیرا وى از سرزمین کنعان نبود.

12. در سومین شب فرشته خداوند او را زد.

13. و او به خاطر نیرنگ بد مادرش، آن زن را نشناخته بود؛ زیرا نمى خواست از وى بچه دار شود.

14. در روزهاى جشن عروسى، اونان را به ازدواج وى درآوردم. او نیز به سبب تبهکارى وى را نشناخت، گرچه یک سال با هم بودند.

15. هنگامى که او را تهدید کردم، به او در آمد، ولى به رهنمود مادرش نطفه خود را بر زمین مى ریخت و به سبب این تبهکارى مرد.

16. من مى خواستم شیله را به ازدواج آن زن درآورم، ولى مادر شیله اجازه نمى داد و به تامار بدى مى کرد؛ زیرا تامار برخلاف خودش، از دختران کنعان نبود.

17. من مى دانستم که نژاد کنعانیان بد است، ولى شور جوانى ذهن مرا کور کرده بود.

18. هنگامى که او را در حال ریختن شراب دیدم، بر اثر مستى شراب، فریب خوردم و به دور از رهنمود پدرم، او را گرفتم.

19. یک بار که در سفر بودم، او رفت و براى شیله زنى از کنعان گرفت.

20. هنگامى که از این کار آگاه شدم، از تنگى جانم او را نفرین کردم.

21. و آن زن به سبب تبهکارى همراه پسرانش مرد.

22. پس از این امور، هنگامى که تامار بیوه بود، پس از دو سال آگاه شد که من براى چیدن پشم گوسفندان خود مى روم. وى خویشتن را مانند عروسان آراست و کنار دروازه عینایم نشست.

23. زیرا طبق قانون اَموریان، دخترى که در آستانه ازدواج بود، هفت روز براى زنا دادن کنار دروازه مى نشست.

24. بنابراین، من که مست بودم، وى را نشناختم و زیبایى و شیوه آرایش او مرا فریب داد.

25. و رو به وى کرده، گفتم: بگذار به تو درآیم.

26. او گفت: چه چیز به من مى دهى؟ من عصایم و زنّارم و دیهیم پادشاهى ام[33] را نزد وى گرو گذاشتم.

27. آن گاه به وى در آمدم و او آبستن شد.

28. و در حالى که از قضیه آگاهى نداشتم، خواستم وى را بکشم، ولى او گروى ها را در نهان برایم فرستاد و مرا شرمسار کرد.

29. و هنگامى که او را فرا خواندم، سخنانى را که در حال مستى پنهانى در بستر به وى گفته بودم، برایم بازگو کرد و من نتوانستم او را بکشم؛ زیرا این کار از جانب خداوند بود.

30. زیرا پیش خود مى گفتم شاید وى از روى زرنگى این گروى ها را از زنى دیگر گرفته است.

31. پس از آن در سراسر زندگى ام به او نزدیک نشدم؛ زیرا من این پلشتى را در همه اسرائیل انجام داده بودم.

32. همچنین کسانى که در شهر بودند، گفتند: فاحشه اى کنار دروازه نبود؛ زیرا وى از جاى دیگرى آمده و براى مدت کوتاهى کنار دروازه نشسته بود.

33. و من تصور مى کردم هیچ کس نمى دانست که من به او در آمده ام.

34. پس از این حادثه، ما به سبب قحطى نزد یوسف در مصر رفتیم.

35. در آن هنگام من چهل و شش ساله بودم و هفتاد و سه سال در مصر ماندم.

 

فصل سوم

1. اکنون فرزندانم، به شما دستور مى دهم که به سخن پدرتان یهودا گوش فرا دهید و گفتارم را نگه دارید تا همه دستورهاى خداوند را انجام دهید و فرمان هاى خدا را اطاعت کنید.

2. از شهوت هاى خویش و تصورات افکارتان که از تکبر دل برمى خیزد، پیروى نکنید و به کارها و نیروى جوانى خویش مغرور نشوید؛ زیرا این نیز در نظر خداوند بد است.

3. زیرا من نیز مغرور شده بودم که هرگز در جنگ ها چهره زن خوبرویى مرا از راه به در نبرده است و برادرم رئوبین را در مورد زن پدرم بِلهه سرزنش مى کردم. روح رشک و روح زنا در برابر من لشکر آراستند تا این که با بَتشوعه کنعانیه و همسر پسرانم تامار خوابیدم.

4. من به پدر زن خود گفتم: با پدرم رایزنى خواهم کرد و دخترت را خواهم گرفت.

5. او حاضر به این کار نشد و به خاطر دختر خویش به من خزانه بى پایانى از طلا نشان داد؛ زیرا وى یک پادشاه بود.

6. او دخترش را با طلا و مروارید بیاراست و وى را که زنى زیبا بود، وادار کرد در مهمانى براى ما شراب بریزد.

7. شراب چشم مرا از کار انداخت و شهوت دلم را تیره کرد.

8. من شیفته شدم و با وى خفته، از دستورهاى خداوند و فرمان هاى پدرانم تخلف ورزیدم و او را به همسرى گرفتم.

9. و خدا مطابق تصورات دلم به من پاداش داد و از فرزندان او طرفى نبستم.

10. اکنون فرزندانم، به شما مى گویم از شراب مست نشوید؛ زیرا شراب ذهن را از حقیقت دور مى کند و به شور شهوت الهام مى بخشد و چشم ها را به خطا مى اندازد.

11. زیرا روح زنا شراب را به خدمت مى گیرد تا به ذهن لذت بخشد؛ زیرا این دو ذهن آدمى را نیز نابود مى کنند.

12. و اگر مردى تا حد مستى شراب بنوشد، ذهن خود را با افکار آلوده اى که به زنا مى انجامد، ویران مى کند و جسم را تا حد اتحاد جسمانى حرارت مى دهد و اگر زمینه شهوت رانى فراهم باشد، گناه مى کند و شرمنده نمى شود.

13. فرزندانم، انسان میگسار این گونه است؛ زیرا مست کسى را حرمت نمى گذارد.

14. زیرا مرا نیز به گونه اى به خطا انداخت که بى پروا از جمعیت شهر، جلو چشم همه رو به تامار کرده، گناه بزرگى مرتکب شدم و عورت پسرانم را کشف کردم.

15. پس ازاین که شراب نوشیدم،فرمان خدا را حرمت نگذاشتم و زنى ازکنعان به همسرى گرفتم.

16. زیرا فرزندانم، کسى که شراب مى نوشد، به بصیرت فراوانى نیاز دارد و بصیرت در نوشیدن شراب این است که انسان به اندازه اى بنوشد که حیا را نگه دارد.

17. اما اگر از این حد بگذرد، روح فریب به ذهن او مى تازد و مست را به سخنان آلوده و تجاوز و بى شرمى وادار مى کند، تا آن جا که به ننگ خویشتن مى بالد و خود را محترم مى شمارد.

18. کسى که زنا مى کند، از زیان خود آگاه نیست و از بى حرمت شدن باکى ندارد.

19. زیرا انسان حتى اگر پادشاه باشد و مرتکب زنا شود، بر اثر بندگى زنا از پادشاهى خلع مى شود، همان طور که براى من اتفاق افتاد.

20. من عصاى خویش را دادم که تکیه گاه سبطم بود و زنّار خویش را دادم که قدرتم بود و دیهیم خویش را دادم که جلال سلطنتم بود.

21. در واقع، من از این امور توبه کردم؛ تا سن پیرى شراب و گوشت نخوردم و گرد خوشى نگشتم.

22. فرشته خدا به من آگاهى داد که زنان پیوسته بر پادشاه و گدا به طور یکسان حکومت مى کنند.

23. آنان از پادشاه جلالش را و از پهلوان قدرتش را و از درویش حتى چیز اندکى را که تکیه گاه بینوایى اوست، مى گیرند.

24. از این رو، فرزندانم، اندازه صحیح شراب را نگه دارید؛ زیرا در شراب چهار روح بد یافت مى شود: روح شهوت، روح میل، روح هرزگى و روح منافع آلوده.

25. اگر در شادى شراب مى نوشید، در ترس خدا باحیا باشید.

26. زیرا اگر در شادى تان ترس از خدا فراموش شود، مستى پدید مى آید و بى پروایى دزدانه وارد مى شود.

27. ولى اگر مى خواهید هشیار زندگى کنید، به هیچ وجه به شراب نزدیک نشوید، مبادا با سخنان تجاوزکارانه و ستیز و افترا و تخلف ورزیدن از فرمان هاى خدا گناه کنید و به هلاکت زودرس مبتلا شوید.

28. علاوه بر این، شراب اسرار انسان را فاش مى کند، همان طور که من فرمان هاى خدا و اسرار پدرم یعقوب را که خدا دستور داده بود فاش نشود، به بَتشوعه کنعانیه فاش کردم.

29. شراب موجب جنگ و آشوب است.

30. اکنون فرزندانم، به شما دستور مى دهم پول دوست نباشید و به زیبایى زنى خیره نشوید؛ زیرا به خاطر پول و زیبایى بود که من به سوى بَتشوعه کنعانیه گمراه شدم.

31. زیرا من مى دانم که به سبب این دو چیز نسل من به تبهکارى خواهند افتاد.

32. زیرا حتى پسران خردمندم خرابکارى خواهند کرد و پادشاهىِ یهودا را که خدا به سبب اطاعت از پدر به من بخشیده است، تنزل خواهند داد.

33. من هرگز پدرم یعقوب را اندوهگین نساختم؛ زیرا دستورهاى او را اجرا مى کردم.

34. پدربزرگم اسحاق مرا برکت داد تا در اسرائیل پادشاه شوم؛ یعقوب نیز به همین شیوه، مرا برکت داد.

35. من مى دانم که سلطنت از من برپا خواهد شد.

36. و مى دانم شما چه کارهاى بدى را در روزهاى پایانى انجام خواهید داد.

37. بنابراین، فرزندانم، از زنا و پول دوستى بپرهیزید و سخن پدرتان یهودا را بشنوید.

38. زیرا این چیزها شما را از شریعت خدا دور مى سازد و گرایش جان را کور مى کند و غرور را تعلیم مى دهد و نمى گذارد انسان به همسایه خویش ترحم کند.

39. اینها هر خوبى را از جان آدمى مى ربایند و به وسیله رنج و زحمت به وى ستم مى کنند و خواب را از او مى رانند و گوشتش را مى خورند.

40. او نیز از قربانى هاى خدا جلوگیرى مى کند و برکت خدا را به یاد نمى آورد و به سخن انبیا گوش نمى دهد و از گفته پارسایان رنجیده مى شود.

41. زیرا وى بنده دو احساس متضاد است و نمى تواند از خدا اطاعت کند؛ زیرا آن چیزها جانش را کور کرده اند و او در روز مانند شب راه مى رود.

42. فرزندانم، پول دوستى به بت پرستى مى انجامد؛ زیرا هنگامى که انسان از طریق پول گمراه شد، کسانى را که خدا نیستند، خدا مى نامد و به دیوانگى مى افتد.

43. من به خاطر پول فرزندانم را از دست دادم و اگر توبه و فروتنى و دعاهاى پدرم پذیرفته نمى شد، اکنون بى فرزند مى مردم.

44. ولى خداى پدرانم به من رحم کرد؛ زیرا این کار را از روى نادانى انجام داده بودم.

45. و شهریارِ فریب مرا کور کرده بود و من به عنوان انسان و بشر مرتکب گناه شده بودم و از گناهْ تباه شده بودم. من ضعف خود را دریافتم، در حالى که خود را شکست ناپذیر مى شمردم.

46. بنابراین، فرزندانم، بدانید که دو روح چشم به راه انسان است: روح راستى و روح فریب.

47. و در میان آنها روح فهم ذهن است که هرچه را مى خواهد، با آن مى سنجد.

48. کارهاى راست وکارهاى فریب آمیزدردل آدمى نوشته شده اند وهریک ازآنهارا خداوند مى داند.

49. کارهاى آدمى نیز هیچ گاه نمى تواند پنهان باشد؛ زیرا در حضور خدا روى دل نوشته شده است.

50. و روح راستى بر هر چیز شهادت مى دهد و همه را متهم مى کند. گناهکار با قلب خود مى سوزد و نمى تواند سر خود را به سوى داور بالا گیرد.

 

فصل چهارم

1. اکنون فرزندانم، به شما دستور مى دهم لاوى را دوست بدارید تا پایدار باشید و خود را از او برتر ندانید، مبادا کاملا تباه شوید.

2. زیرا خدا به من سلطنت و به او کهانت عطا کرد و سلطنت را پایین تر از کهانت قرار داد.

3. به من چیزهاى روى زمین و به او چیزهاى درون آسمان ها را بخشید.

4. همان طور که آسمان از زمین برتر است، کهانت خدا نیز از پادشاهى زمینى برتر است، مگر این که به سبب گناه از نظر خداوند بیفتد و زیر اقتدار سلطنت زمینى قرار گیرد.

5. زیرا فرشته خداوند به من گفت: خداوند به جاى تو، او را برگزید تا به خود نزدیک کند که از خوان خدا بخورد و نوبر میوه ها و چیزهاى برگزیده بنى اسرائیل را به او تقدیم کند. ولى تو پادشاه خاندان یعقوب خواهى بود.

6. و تو میان آنان مانند دریایى خواهى بود.

7. زیرا همین طور که در دریا عادلان و غیرعادلان به اطراف افکنده و برخى اسیر و برخى دیگر توانگر مى شوند، هر طبقه انسان ها در تو خواهد بود: برخى بى چیز شده، به اسیرى خواهند رفت و برخى دیگر با چپاول اموال دیگران توانگر خواهند شد.

8. و پادشاهان مانند هیولاهاى دریایى خواهند بود.

9. ایشان انسان ها را مانند ماهیان به کام خود فرو خواهند برد: پسران و دختران آزاد بَرده خواهند شد و خانه ها و زمین ها و گوسفندان و پول هایى به یغما خواهد رفت.

10. آنان از روى ستم گوشت افراد زیادى را خوراک کلاغان و دُرناها خواهند کرد. ایشان در بدى به پیش خواهند رفت و آزمندى در آنان بالا خواهد گرفت و انبیاى دروغینى مانند توفان پدید خواهند آمد و همه انسان هاى پارسا را اعدام خواهند کرد.

11. و خداوند آنها را چند دسته خواهد کرد تا هر دسته بر ضد دیگرى باشد.

12. جنگ هاى پایدارى در بنى اسرائیل خواهد بود و سلطنت من میان نژادى دیگر پایان خواهد یافت تا روزى که نجات اسرائیل فرا رسد.

13. تا ظهور خداى عدالت که یعقوب و همه امت ها به سلامت بیارامند.

14. او پیوسته از قدرت سلطنتم پاسدارى خواهد کرد؛ زیرا خداوند نزد من سوگند یاد کرده است که سلطنت را تا ابد از نسل من نگیرد.

15. فرزندانم، من به سبب هرزگى و جادوگرى و بت پرستى که شما بر ضد سلطنت معمول خواهید داشت و به خاطر پیروى از دارندگان این روح ها و غیبگویان و شیطان هاى گمراهى بسیار اندوهگینم.

16. شما دخترانتان را خنیاگر و روسپى خواهید ساخت و در کارهاى ناپسند با امت ها درخواهید آمیخت.

17. به خاطر این امور خداوند شما را به قحطى و بلا و مرگ و شمشیر و محاصره دشمنان و شماتت دوستان و کشته شدن فرزندان و ربوده شدن زنان و به یغما رفتن اموال و سوخته شدن معبد خدا و ضایع شدن زمین و تبعید میان امت ها مبتلا خواهد کرد.

18. و آنان برخى از شما را براى خدمت به زنانشان خصى خواهند کرد.

19. تا این که شما با قلب کامل توبه کنید و در همه دستورهاى او راه روید تا خداوند به شما نظر لطف کند و شما را از اسارت امت ها بیرون آورد.

20. پس از این امور ستاره اى از یعقوب به سلامت ظاهر خواهد شد.

21. و مردى از نسل من مانند خورشید عدالت برخواهد خاست.

22. او با فروتنى و پارسایى همراه پسران انسان ها راه خواهد رفت.

23. و گناهى در او یافت نخواهد شد.

24. آسمان ها بر او گشوده خواهد شد تا روح یعنى برکت خداى مقدس را فرو ریزد و خدا روح فیض را بر شما بپاشد.

25. وشما براى اوبه راستى پسران خواهید بود وطبق دستورهاى اوازاول تا آخرراه خواهید رفت.

26. آن گاه عصاى سلطنتم خواهد درخشید و از ریشه شما شاخه اى بیرون خواهد آمد و از آن، یک عصاى عدالت براى امت ها خواهد رویید تا داورى کند و همه کسانى را که خداوند را مى خوانند، نجات دهد.

27. پس از این امور، ابراهیم و اسحاق و یعقوب زنده خواهند شد و من برادرانم را رئیس اسباط بنى اسرائیل خواهم ساخت.

28. لاوى اول، من دوم، یوسف سوم، بنیامین چهارم، شمعون پنجم، یسّاکار ششم و همین طور همگى به ترتیب.

29. و خداوند لاوى را برکت داد؛ و فرشته حضور مرا؛ و قوت هاى جلال شمعون را؛ و آسمان رئوبین را؛ و زمین یسّاکار را؛ و دریا زبولون را؛ و کوه ها یوسف را؛ و خیمه اجتماع[34] بنیامین را؛ و چراغدان ها[35] دان را؛ و عدن نفتالى را؛ و خورشید جاد را؛ و ماه اشیر را.

30. و شما قوم خداوند خواهید بود و یک زبان خواهید داشت و روح فریب بِلعار در شما نخواهد بود؛ زیرا او براى ابد به آتش افکنده خواهد شد.

31. کسانى که در اندوه مرده اند، در شادى برخواهند خاست و کسانى که به خاطر خدا بینوا بوده اند، توانگر خواهند شد و کسانى که به خاطر خدا اعدام شده اند، به زندگى برخواهند گشت.

32. و غزال هاى یعقوب به شادى خواهند دوید و عقاب هاى اسرائیل شادمانه پرواز خواهند کرد و همه قوم خداوند را پیوسته تسبیح خواهند گفت.

33. از این رو، فرزندانم، همه شریعت خداوند را نگه دارید؛ زیرا براى همه کسانى که ملازم راه اویند، امید یافت مى شود.

34. یهودا به آنان گفت: اینک من امروز که یکصد و نوزده ساله هستم، جلو چشم شما مى میرم.

35. کسى مرا در پوشش گرانبها به خاک نسپارد و شکمم را ندرد؛ زیرا براى پادشاهان چنین مى کنند.[36] مرا با خود به حبرون ببرید.

36. هنگامى که یهودا این سخنان را گفت، به خواب رفت و پسرانش دستورهاى وى را اجرا کردند و او را کنار پدرانش در حبرون به خاک سپردند.

 

5. عهد یسّاکار

پنجمین پسر یعقوب از لیه

فصل اول

1. نسخه سخنان یسّاکار.

2. او پسرانش را فراخواند و به آنان گفت: فرزندانم، به پدرتان یسّاکار گوش بسپارید و سخن محبوب خداوند را بشنوید.

3. من، پنجمین پسر یعقوب، از طریق اجرت مهرگیاه به دنیا آمدم.[37]

4. زیرا برادرم رئوبین از مزرعه مهرگیاه آورده بود و راحیل وى را مشاهده کرد و آنها را از او گرفت.

5. رئوبین گریست. مادرش لیه صداى گریه او را شنید و آمد.

6. بارى، مهرگیاه سیب خوشبویى بود که در سرزمین حرّان، زیر یک آبراهه مى رویید.

7. راحیل گفت: من آنها را به تو نمى دهم تا براى من به جاى فرزندان باشند.

8. زیرا خداوند مرا خوار شمرده است و من فرزندانى براى یعقوب نزاییده ام.

9. بارى، دو سیب وجود داشت و لیه به راحیل گفت: همین که شوهرم را گرفته اى، براى تو بس باشد. آیا مى خواهى اینها را نیز بگیرى؟

10. راحیل گفت: در عوضِ مهرگیاه هاى پسرت، یعقوب امشب از آن تو باشد.

11. لیه گفت: یعقوب از آن من است؛ زیرا من همسر روزگار جوانى او هستم.

12. راحیل گفت: لاف نزن و خودستایى نکن؛ زیرا او پیش از گرفتن تو، همسر من بود و به خاطر من چهارده سال به پدرمان خدمت کرد.

13. و اگر فریب در زمین گسترش نیافته و تبهکارى انسان ها بارور نشده بود، تو روى یعقوب را نمى دیدى.

14. زیرا تو همسر او نیستى، بلکه به جاى من با فریب کارى به او داده شدى.

15. و پدرم مرا فریب داده، آن شب مرا از آن جا دور کرد و نگذاشت یعقوب مرا ببیند؛ زیرا اگر من آن جا بودم، این مسئله براى او رخ نمى داد.

16. با این وصف، من یعقوب را یک شب در مقابل مهرگیاه به تو کرایه مى دهم.

17. یعقوب لیه را شناخت و او آبستن شده، مرا زایید و به خاطر آن اجاره، مرا یسّاکار نامیدند.

18. آن گاه فرشته خدا بر یعقوب ظاهر شد و گفت: راحیل دو فرزند خواهد زایید؛ زیرا از همخوابگى با شوهرش پرهیز کرد و خویشتن دارى را برگزید.

19. و اگر مادرم لیه آن دو سیب را در عوض همخوابگى نداده بود، هشت پسر مى زایید و به همین دلیل لیه شش پسر و راحیل دو پسر زایید؛ زیرا خداوند به سبب آن مهرگیاه ها به راحیل مساعدت کرد.

20. زیرا خدا دانست که راحیل نه براى شهوت، بلکه براى داشتن فرزند با یعقوب مى خوابد.

21. زیرا فرداى آن روز نیز وى یعقوب را ترک کرد.

22. خداوند به خاطر آن مهرگیاه ها، دعاى راحیل را مستجاب کرد.

23. زیرا اگرچه راحیل به آنها گرایش پیدا کرد، آنها را نخورد، بلکه به خانه خداوند تقدیمشان کرد تا هدیه اى براى کاهن خداى اعلى در آن زمان باشد.

24. بنابراین، فرزندانم، هنگامى که بزرگ شدم، با دلى استوار راه مى رفتم و براى پدرم و برادرانم کشاورزى مى کردم و از مزرعه میوه هایى را طبق فصول مى آوردم.

25. پدرم مرا برکت داد؛ زیرا دید که نزد او با استقامت راه مى روم.

26. من در زندگى فضول و حسود و بدخواه همسایه ام نبودم.

27. هرگز به کسى افترا نبستم وبه زندگى هیچ کس سرکشى نکردم وبه همه با یک چشم نگریستم.

28. بنابراین، هنگامى که سى و پنج ساله بودم براى خود زنى گرفتم؛ زیرا کارْ نیرویم را به تحلیل برده بود و من هرگز به فکر کام گرفتن از زنى نبودم، بلکه به خاطر مشقت هایم خواب بر من چیره مى شد.

29. پدرم پیوسته از استقامت من شادى مى کرد؛ زیرا من به وسیله کاهن، نوبر همه میوه ها را به خداوند و در مرحله بعد به پدرم مى دادم.

30. و خداوند منافع خود را در دست هایم ده هزار برابر افزایش مى داد؛ پدرم یعقوب نیز مى دانست که خدا مرا در تنهایى کمک مى کند.

31. زیرا من چیزهاى خوب زمین را یکدل به بینوایان و ستمدیدگان عطا مى کردم.

32. اکنون فرزندانم، به من گوش دهید و با یکدلى راه روید؛ زیرا من هر چیز را که براى خداوند بسیار خوشایند است، در یکدلى دیده ام.

33. انسان یکدل به طلا طمع نمى کند و متعرض همسایه خویش نمى شود و دنبال لذائذ نمى رود و از جامه هاى گوناگون شاد نمى شود.

34. او نمى خواهد عمرى دراز داشته باشد، بلکه فقط چشم به راه اراده خداست.

35. روح فریب بر او غالب نمى شود؛ زیرا وى به زیبایى زنان نگاه نمى کند، مبادا قلب او به فساد آلوده گردد.

36. هیچ رشکى در اندیشه و ذهن او نیست و هیچ انسانِ بدخواهى جان او را نمى کاهد و هیچ نگرانى و میل سیرى ناپذیرى در ذهنش نیست.

37. زیرا او یکدل راه مى رود و هر چیز را با استقامت دل مى بیند. از آلوده کردن چشمانش به خطاهاى این جهان مى پرهیزد تا به دستورهاى خداوند با دیده تحریف نگاه نکند.

38. بنابراین، فرزندانم، شریعت خدا را نگه دارید و یکدل باشید و بى فریب راه روید و در امور همسایه دخالت نکنید. خداوند و همسایه خویش را دوست بدارید و بر بینوایان و ضعیفان مهر ورزید.

39. به کشاورزى تن در دهید و رنج هاى آن را به هر شیوه، پذیرا باشید و هدایایى را با سپاس به خداوند تقدیم کنید.

40. زیرا خداوند شما را با نوبر میوه هاى زمین برکت خواهد داد، همان طور که همه قدیسان را از هابیل تا این زمان برکت داده است.

41. زیرا جز فربهىِ زمین که میوه اش با رنج به دست مى آید، هیچ بهره اى به شما داده نخواهد شد.

42. زیرا پدرمان یعقوب مرا با برکات زمین و نوبر میوه ها برکت داد.

43. و خداوند لاوى و یهودا را حتى میان پسران یعقوب جلال داد؛ زیرا خداوند به ایشان میراثى عطا کرد؛ به لاوى کهانت داد و به یهودا سلطنت.

44. بنابراین، از ایشان اطاعت کنید و با یگانگى پدرتان راه روید؛ زیرا به جاد این نعمت داده شده که لشکریانى را که بر ضد اسرائیل مى آیند، نابود کند.

 

فصل دوم

1. بنابراین، فرزندانم، بدانید که در روزهاى پایانى، پسران شما یکدلى را ترک خواهند کرد و به امیال سیرناشدنى روى خواهند آورد.

2. بى فریبى را ترک کرده، به بدخواهى روى خواهند آورد و فرمان هاى خداوند را رها کرده، به بِلعار روى خواهند آورد.

3. و کشاورزى را ترک کرده، به دنبال نیرنگ هاى زشت خود خواهند رفت و میان امت ها پراکنده شده، به دشمنان خود خدمت خواهند کرد.

4. از این رو، این دستورها را به فرزندان خود برسانید تا اگر گناه کنند، سریع تر به خداوند بازگردند؛ زیرا خدا مهربان است و آنان را نجات خواهد داد و به سرزمینشان برخواهد گرداند.

5. اینک همان طور که مى بینید، من یکصد و بیست و شش ساله ام و براى ارتکاب هیچ گناهى هشیار نیستم.

6. جز همسرم هیچ زنى را نشناخته ام. هرگز با چشم چرانى، مرتکب زنا نشده ام.

7. شراب نخورده ام تا بدان وسیله گمراه شوم.

8. هرگز به چیز دلپذیرى که از آن همسایه من است، طمع نکرده ام.

9. فریب در قلبم ظاهر نشده است.

10. دروغ بر لبانم جارى نگشته است.

11. اگر کسى در تنگنا بوده، غمخوار او شده ام.

12. بینوایان را در نان خود شریک کرده ام.

13. من دیندارى کرده و پیوسته راستى را پاس داشته ام.

14. خداوند و هر انسانى را با تمام قلب خود دوست داشته ام.

15. از این رو، فرزندانم، شما نیز چنین کنید تا هر روح بِلعارى از نزد شما بگریزد و عمل تبهکاران بر شما مستولى نشود.

16. و هر حیوان وحشى اسیر شما شود؛ زیرا شما خداى آسمان و زمین را با خود دارید و یکدل با مردم راه مى روید.

17. وى پس از گفتن این چیزها، به پسران خویش دستور داد او را به حبرون ببرند و در غار آن جا با پدرانش به خاک سپارند.

18. و او پاى خود را دراز کرد و در سن خوبى مرد و در حالى که اعضاى او سالم بودند و قوتش کاهش نیافته بود، به خواب ابدى فرو رفت.

 

6. عهد زبولون

ششمین پسر یعقوب از لیه

فصل اول

1. نسخه سخنان زبولون که پیش از مرگ در یکصد و چهارده سالگى، دو سال پس از درگذشت یوسف، به پسران خود رهنمود داد.

2. او گفت: پسران زبولون، گوش کنید و سخنان پدرتان را بشنوید.

3. من زبولون، مانند هدیه خوبى براى والدینم زاده شدم.

4. زیرا هنگام تولد من، پدرم هم در گله گوسفندان و هم در گله گاوان افزایش داشت، هنگامى که با چوب هاى مخطط سهم خود را گرفت.[38]

5. من به یاد ندارم که در همه ایام خود، جز در اندیشه، گناهى کرده باشم.

6. همچنین به یاد ندارم هیچ تبهکارى کرده باشم، مگر گناه جاهلانه اى که بر ضد یوسف انجام دادم؛ زیرا من با برادرانم عهد بسته بودم که آن حادثه را به پدرم نگویم.

7. اما چند روز پنهانى براى یوسف گریستم؛ زیرا از برادرانم مى ترسیدم؛ زیرا همه آنان توافق کرده بودند که هر کس آن راز را فاش کند، کشته شود.

8. ولى هنگامى که آنان مى خواستند او را بکشند، من با اشک و آه آنان را سوگند دادم که دست به این گناه نیالایند.

9. زیرا شمعون و جاد نزد یوسف آمدند که او را بکشند و او گریان شد و گفت: برادرانم، با من مهربان باشید و بر دل پدرمان یعقوب رحم کنید. دست خود را براى ریختن خون من بى گناه نگشایید؛ زیرا من به شما بَزهى نکرده ام.

10. و اگر واقعاً گناهى کرده ام، مرا با گوشمالى تأدیب کنید، ولى اى برادرانم، به خاطر پدرمان یعقوب از کشتن من درگذرید.

11. و همین طور که وى این سخنان را با اشک و آه مى گفت، من از تحمل سوک او ناتوان شدم و گریستن آغاز کردم؛ جگرم سوخت و آشوب در درونم افتاد.

12. من با یوسف مى گریستم و قلبم مى تپید و بندهاى بدنم مى لرزید و نمى توانستم روى پاى خود بایستم.

13. هنگامى که یوسف مرا گریان دید و مشاهده کرد که ایشان آمده اند تا او را بکشند، در پشت من پناه گرفت و به آنان التماس کرد.

14. در این زمان رئوبین برخاست و گفت: برادرانم، خوب است او را نکشیم، بلکه وى را در یکى از چاه هاى خشکى که پدرانمان کنده اند و به آب نرسیده است، بیندازیم.

15. زیرا بدین سبب خداوند از به آب رسیدن آن چاه ها جلوگیرى کرده است که یوسف در آنها محفوظ بماند.

16. آنان چنین کردند تا این که وى را به اسماعیلیان فروختند.

17. فرزندانم، من از بهاى او سهمى نداشتم.

18. شمعون و جاد و شش تن دیگر از برادرانمان بهاى یوسف را گرفتند و با آن براى خود و زنانشان و فرزندانشان کفش خریدند و گفتند:

19. ما ازآن پول نخواهیم خورد؛ زیرا آن بهاى خون برادر ماست،بلکه قطعاً آن را پایمال خواهیم کرد؛ زیرا او مى گفت که بر ما پادشاهى خواهد کرد. اکنون ببینیم خواب هاى او به کجا خواهد انجامید.

20. از این رو، در مکتوبات شریعت موسى آمده است که هر کس نسل برادرش را بنا نکند، کفش او کنده شود و به رویش آب دهن بیندازند.[39]

21. و برادران یوسف نمى خواستند که برادرشان زیست کند، و خداوند کفشى را که بر ضد برادرشان یوسف پوشیدند، از پایشان بیرون آورد.

22. زیرا هنگامى که به مصر آمدند، خدمتکاران یوسف کفش هاى آنان را کنار دروازه کندند و آنان به شیوه فرعون پادشاه به یوسف اداى احترام کردند.

23. و نه تنها اداى احترام کردند، بلکه آب دهن نیز به آنان افکنده شد که بى درنگ جلو او به خاک افتادند و بدین شیوه، نزد مصریان شرمسار شدند.

24. زیرا پس از این، مصریان از همه بدى هایى که آنان به یوسف روا داشته بودند، آگاه شدند.

25. هنگامى که وى فروخته شد، برادرانم نشستند تا بخورند و بیاشامند.

26. اما من از غم یوسف غذا نخوردم، بلکه مراقب آن چاه بودم؛ زیرا یهودا مى ترسید که شمعون و دان و جاد بر او هجوم برند و وى را بکشند.

27. هنگامى که ایشان دیدند من غذا نمى خورم، مرا به مراقبت وى گماشتند تا این که او را به اسماعیلیان فروختند.

28. هنگامى که رئوبین آمد و شنید که در غیاب او یوسف را فروخته اند، جامه خود را درید و سوکوارانه گفت:

29. من چگونه در روى پدرم یعقوب نگاه کنم؟ او پول را برداشت و دنبال بازرگانان دوید و چون نتوانست آنان را پیدا کند، با اندوه برگشت.

30. ولى بازرگانان از جاده اصلى بیرون رفته و از راه تروگلودیان[40] میان بُر زده بودند.

31. رئوبین اندوهگین شد و آن روز غذا نخورد.

32. بنابراین، دان نزد وى آمد و گفت: گریه نکن و اندوهگین نباش؛ زیرا ما دانسته ایم که به پدرمان یعقوب چه بگوییم.

33. بزغاله اى را مى کشیم و جامه یوسف را در آن فرو مى بریم. آن گاه آن را نزد یعقوب فرستاده، مى گوییم: ببین، آیا این جامه پسر توست؟

34. آنان چنین کردند؛ زیرا ایشان هنگام فروختن یوسف، جامه وى را بیرون آوردند و جامه بردگان بر او پوشاندند.

35. بارى، شمعون جامه را گرفته بود و آن را نمى داد؛ زیرا مى خواست جامه را با شمشیر خود پاره کند و از این که یوسف زیست مى کرد و کشته نشده بود، خشمگین بود.

36. آن گاه همه ما برخاستیم و به او گفتیم: اگر جامه را رها نکنى، به پدرمان خواهیم گفت که تو به تنهایى این کار بد را در اسرائیل انجام داده اى.

37. بدین شیوه، او آن را تحویل داد و آنان به گونه اى که دان گفته بود، عمل کردند.

 

فصل دوم

1. اکنون فرزندانم، به شما دستور مى دهم که فرمان هاى خداوند را نگه دارید و به همسایگان خویش محبت کنید و به همه شفقت نمایید، نه تنها به انسان ها، بلکه به حیوانات نیز.

2. زیرا خداوند به خاطر همه این چیزها مرا برکت داد و هنگامى که همه برادرانم بیمار شدند، من از بیمارى رستم؛ زیرا خداوند نیت همه را مى داند.

3. بنابراین، فرزندانم، در دل خود شفقت داشته باشید؛ زیرا به همان شیوه که انسان با همسایه خود عمل کند، خداوند نیز با وى عمل خواهد کرد.

4. زیرا پسران برادرانم به خاطر یوسف بیمار مى شدند و مى مردند؛ زیرا برادرانم در قلب خود به او شفقت نمى کردند، ولى همان طور که مى دانید، پسران من از بیمارى مصون ماندند.

5. هنگامى که من در سرزمین کنعان بر کرانه دریا بودم، براى پدرم یعقوب ماهى مى گرفتم. با این که افراد زیادى در دریا خفه شدند، من از آسیب در امان ماندم.

6. من نخستین کسى بودم که قایقى ساختم و آن را روى دریا راندم؛ زیرا خداوند فهم و حکمت آن را به من داد.

7. و سکّانى در عقب آن نهادم و بادبانى را بر دیرکى در میان آن افراشتم.

8. من کنار ساحل دریانوردى مى کردم و براى خانه پدرم ماهى مى گرفتم تا این که سرانجام به مصر آمدیم.[41]

9. و از روى شفقت هر بیگانه اى را در صید خود شریک مى کردم.

10. و اگر غریب یا بیمار یا سالخورده اى را مى دیدم، ماهى ها را مى جوشاندم و آنها را خوب آماده کرده، به هر کس طبق نیازش مى دادم و غمخوار آنان مى شدم و بر ایشان شفقت مىورزیدم.

11. از این رو، هنگامى که به صید ماهى مى رفتم، خداوند ماهى فراوانى نصیب من مى کرد؛ زیرا هر کس به همسایه خود از دستاوردهاى خویش سهمى بدهد، دو برابر آن را از خداوند دریافت خواهد کرد.

12. من مدت پنج سال ماهى مى گرفتم و آن را به هر کس که مى دیدم، مى دادم و براى همه خانواده پدرم کافى بود.

13. در تابستان ماهى مى گرفتم و در زمستان با برادرانم گوسفند مى چراندم.

14. اکنون آنچه را انجام داده ام، به شما خواهم گفت.

15. مردى تنگدست را دیدم که در زمستان برهنه بود و به او ترحم کرده، جامه اى را پنهانى از خانه پدرم دزدیدم و به مرد تنگدست دادم.

16. بنابراین، فرزندانم، از آنچه خدا به شما بخشیده است، بر همه مردم بى تردید شفقت و رحمت کنید و به هر کس با طیب خاطر بدهید.

17. و اگر چیزى ندارید که به نیازمندى بدهید، از درون خویش بر او شفقت کنید.

18. به یاد دارم یک بار چیزى در دستم نبود که به مستمندى بدهم، پس با او هفت فرسنگ راه رفتم و گریستم و از درون خود بر او شفقت کردم.

19. از این رو، فرزندانم، بر هر کس شفقت و رحمت کنید تا خداوند نیز بر شما شفقت و رحمت کند.

20. زیرا در روزهاى آخر نیز خداوند رحمتش را بر زمین خواهد فرستاد و هر جا دل مهربانى بیابد، آن جا ساکن خواهد شد.

21. زیرا به اندازه اى که شخص بر همسایه خود شفقت کند، خداوند نیز به همان اندازه بر او شفقت خواهد ورزید.

22. و هنگامى که به مصر رفتیم، یوسف هیچ بدى به ما نکرد.

23. پس فرزندانم، به او اقتدا کنید و خود را از بدى دور نگه دارید و یکدیگر را دوست بدارید و هیچ یک از شما بدى برادرش را در نظر نیاورد.

24. زیرا این کار یگانگى را مى شکند و خویشاوندى را مى شکافد و جان را آشفته مى کند و سیما را مى فرساید.

25. بنابراین، آب ها را مشاهده کنید که هرگاه با هم جارى مى شوند، سنگ ها و درخت ها و خاک و هر چیز دیگر را از سر راه خود برمى دارند.

26. ولى اگر به جویبارهایى تقسیم شوند، زمین آنها را به کام خود فرو مى برد و نابود مى کند.

27. شما نیز اگر تقسیم شوید، چنین خواهید شد. از این رو، هرگز به دو سر تقسیم نشوید؛ زیرا چیزهایى که آفریده خداوندند، تنها یک سر دارند، ولى دو شانه و دو دست و دو پا و اندام دیگر.

28. زیرا من از نوشته هاى پدرانم آموخته ام که شما در اسرائیل منقسم خواهید شد و از دو پادشاه پیروى کرده، دنبال هر پلشتى خواهید رفت.

29. دشمنانتان شما را به اسیرى خواهند برد و میان امت ها به بدى و ناتوانى و محنت گرفتار خواهید شد.

30. و پس از این چیزها شما خداوند را به یاد خواهید آورد و توبه خواهید کرد و او بر شما رحمت خواهد فرستاد؛ زیرا مهربان و مهرپرور است.

31. وى بدى فرزندان آدم را به حساب نخواهد آورد؛ زیرا آنان جسم دارند و کارهاى بدشان آنان را مى فریبد.

32. پس از این امور خود خداوند که چراغ عدالت است، میان شما ظاهر خواهد شد و شما به سرزمین خویش بازخواهید گشت.

33. و شما او را به خاطر نامش در اورشلیم خواهید دید.

34. همچنین به سبب بدى کارهایتان خشم او را برخواهید افروخت.

35. و شما را تا زمان کامل شدن به دور خواهد افکند.

36. اکنون فرزندانم، از مردن من اندوهگین نشوید و از این که کارم به پایان مى رسد، روحیه خود را از دست ندهید.

37. زیرا دوباره مانند فرمانروایى میان پسران خویش، در جمع شما برانگیخته خواهم شد و میان سبط خود که شریعت خدا و دستورهاى پدرشان زبولون را نگه داشته اند، شادى خواهم کرد.

38. اما خداوند بر بى دینان آتش جاودان فرستاده، آنان را در همه نسل ها هلاک خواهد کرد.

39. اکنون من مانند پدرانم به سوى آرامش خود مى شتابم.

40. شما نیز با همه نیروى خویش و در همه روزهاى زندگى تان از خداوندْ خدایمان بترسید.

41. هنگامى که زبولون این سخنان را به انجام رساند، در سن پیرى خوبى به خواب رفت.

42. پسرانش وى را در یک تابوت چوبى گذاشتند و در زمان هاى بعد او را برداشته، کنار پدرانش در حبرون به خاک سپردند.

 

7. عهد دان

نخستین پسر یعقوب از بِلهه

فصل اول

1. نسخه سخنان دان که در روزهاى واپسین عمر در یکصد و بیست و پنج سالگى خود به پسرانش گفت.

2. او خانواده اش را گرد آورد و گفت: اى پسران دان، سخنانم را بشنوید و به گفتار پدرتان توجه کنید.

3. من در دل خود و در سراسر زندگى ام ثابت کردم که راستى و درستکارى خوب است و خدا را خشنود مى کند و دروغگویى و خشم بد است؛ زیرا همه بدى ها را به مردم مى آموزد.

4. بنابراین، امروز براى شما فرزندانم اعتراف مى کنم که در قلبم براى کشتن برادرم یوسف، آن انسان درستکار و خوب، تصمیم گرفتم.

5. و من از فروخته شدن وى خوشحال شدم؛ زیرا پدرش او را بیش از ما دوست داشت.

6. زیرا روح رشک و غرور به من مى گفت: تو نیز پسر وى هستى.

7. و یکى از روح هاى بِلعار مرا برانگیخت و گفت: این شمشیر را بگیر و با آن یوسف را بکش تا با کشته شدن او پدرت تو را دوست بدارد.

8. بارى، روح خشم مرا مانند پلنگى که بزغاله اى را مى درد، به دریدن یوسف وسوسه مى کرد.

9. ولى خداى پدرانم نگذاشت او به دست من بیفتد تا وى را تنها یافته، بکشم و دو سبط از اسرائیل نابود شود.[42]

10. اکنون فرزندانم، من در حال مردن هستم و از روى حقیقت به شما مى گویم اگر خویشتن را از روح دروغ و خشم نگه ندارید و دوستدار راستى و بردبارى نباشید، هلاک خواهید شد.

11. زیرا خشم کورى است و نمى گذارد انسان روى هیچ کس را به درستى ببیند.

12. زیرا حتى اگر پدر و مادرش باشند، با آنان مانند دشمن رفتار مى کند و اگر برادرش باشد، او را نمى شناسد و اگر نبى خداوند باشد، از فرمان وى سرپیچى مى کند و اگر افراد شایسته باشند، آنان را حرمت نمى گذارد و اگر دوست باشد، از او قدردانى نمى کند.

13. زیرا روحِ خشم وى را با دام فریب به چنگ مى آورد و چشمان او را کور مى کند و با دروغ دلش را تیره مى سازد و بینش ویژه خود را به او مى دهد.

14. با چه چیز چشمانِ وى را به چنگ مى آورد؟ با کینه اى در دل، تا آن جا که به برادر خویش رشک مى برد.

15. فرزندانم، خشم چیز بدى است؛ زیرا حتى خود جان را آشفته مى کند.

16. و جسم شخص خشمگین را مالک مى شود و بر جان او تسلط مى یابد و به جسم وى قدرت مى دهد که هر گناهى را مرتکب شود.

17. هنگامى که جسم همه این چیزها را انجام داد، جان آن کارها را توجیه مى کند؛ زیرا درست نمى بیند.

18. از این رو، اگر شخص خشمگین نیرومند باشد، هنگام خشم نیروى او سه برابر مى شود: اولا به کمک خدمتکارانش؛ ثانیاً به کمک دارایى اش که دنبال کار را مى گیرد و از روى ستم پیروز مى شود؛ ثالثاً به کمک نیروى طبیعى خویش بدى مى کند.

19. و اگر شخص خشمگینْ ناتوان باشد، هنگام خشم نیروى طبیعى اش دو برابر مى شود؛ زیرا خشم پیوسته به چنین کسى در ستمگرى کمک مى کند.

20. این روح پیوسته همراه دروغ در سمت راست شیطان مى رود تا کارهایش با دروغ و ستمگرى انجام گیرد.

21. بنابراین، نیروى خشم را بشناسید که بیهوده است.

22. زیرا خشم ابتدا با گفتار برافروخته مى شود، آن گاه شخص خشمگین را با کردار تقویت مى کند و اندیشه اش را با زیان فراوان آشفته مى سازد و بدین گونه جانش را با خشم شدید به جوش مى آورد.

23. از این رو، هنگامى که کسى بر ضد شما سخن مى گوید، خشم شما تحریک نشود و اگر کسى شما را مانند مردان مقدس مى ستاید، خود را بالا نگیرید و از روى وجد یا نفرت انگیخته نشوید.

24. زیرا این امور نخست به گوش خوشایند است و فکر را آماده مى کند که براى خشمگین شدن زمینه آماده شود و پس از خشمگین شدن، تصور مى کند که خشم وى عادلانه است.

25. اگر شما فرزندانم، به زیان یا هلاکت بیفتید، آن را مصیبت ندانید؛ زیرا همین روح موجب مى شود که انسان به آنچه نابودشدنى است، علاقه مند شود و ازمصیبت خویش به خشم آید.

26. و اگر شما به طور خواسته یا ناخواسته زیان ببینید، آزرده نشوید؛ زیرا خشم و دروغ از آزردگى برمى خیزد.

27. علاوه بر این، خشم و دروغ یک فساد مضاعف است و این دو صفت براى آشفتن دل به یکدیگر کمک مى کنند. هنگامى که جان پیوسته آشفته شد، خدا از آن بیرون مى رود و بِلعار بر آن فرمانروایى مى کند.

 

فصل دوم

1. بنابراین، فرزندانم، دستورهاى خداوند را رعایت کنید و شریعت او را پاس بدارید. خشم را رها کنید و از دروغ بپرهیزید تا خداوند میان شما ساکن شود و بِلعار از شما بگریزد.

2. هرکس از شما با همسایه اش سخن راست بگوید. بدین شیوه، شما به خشم و آشفتگى گرفتار نخواهید شد، بلکه در صلح و صفا خواهید زیست و به کمک خداى آرامش، در هیچ جنگى شکست نخواهید خورد.

3. در سراسر زندگى خویش خداوند و یکدیگر را با قلبى صادق دوست بدارید.

4. من مى دانم که شما در روزهاى واپسین از خداوند دور خواهید شد و خشم لاوى را برخواهید انگیخت و به جنگ یهودا خواهید رفت، ولى بر آنان چیره نخواهید شد؛ زیرا فرشته خداوند آن دو را راهنمایى مى کند؛ زیرا اسرائیل به ایشان استوار است.

5. هنگامى که از خداوند دور شوید، در همه بدى ها و پلشتى هاى امت ها گام خواهید زد و براى زنا دنبال زنان قوم بى بندوبار خواهید رفت و همه بدى ها و روح تبهکارى در شما عمل خواهد کرد.

6. زیرا در کتاب خَنوخ پارسا خوانده ام که شهریار شما شیطان است و همه روح هاى تبهکارى و تکبر براى حضور دایم در پسران لاوى نیرنگ خواهند کرد تا آنان را نزد خداوند به گناه بیندازند.

7. و پسران من به لاوى نزدیک شده، با آنان هر گناهى را انجام خواهند داد و پسران یهودا آزمند خواهند شد و مانند شیر اموال دیگران را به یغما خواهند برد.

8. از این رو، شما و ایشان به اسیرى خواهید رفت و در آن حال همه بلاهاى مصریان و بدى هاى امت ها بر سر شما خواهد آمد.

9. بنابراین، هنگامى که به سوى خداوند بازگشت کنید، به رحمت او نایل خواهید شد و شما را به مَقدس خود خواهد آورد و به شما آرامش خواهد داد.

10. آن گاه نجات خداوند از اسباط یهودا و لاوى بر شما آشکار خواهد شد و با بِلعار خواهد جنگید.

11. و از دشمنان ما انتقام ابدى خواهد گرفت و از بِلعار اسیرانش یعنى جان هاى قدیسان را دریافت خواهد کرد و دل هاى نافرمان را به خداوند برخواهد گرداند و به کسانى که او را مى خوانند، آرامش جاوید خواهد داد.

12. و قدیسان در عدن خواهند آرمید و پارسایان در اورشلیم جدید، که جلال جاوید خداست، شادى خواهند کرد.

13. اورشلیم دیگر ویرانگى را تحمل نخواهد کرد و اسرائیل به اسیرى نخواهد رفت؛ زیرا خداوند در میان آن خواهد بود و با انسان ها خواهد زیست و قدوس اسرائیل با فروتنى و درویشى بر آن فرمانروایى خواهد کرد و کسانى که به او ایمان دارند، میان انسان ها با راستى حکومت خواهند کرد.

14. اکنون فرزندانم، از خداوند بترسید و از شیطان و روح هاى او بر حذر باشید.

15. به خدا و فرشته اى که براى شما شفاعت مى کند، نزدیک شوید؛ زیرا او واسطه میان خدا و انسان است و براى آرامش اسرائیل، بر ضد پادشاهىِ دشمن خواهد ایستاد.

16. از این رو، دشمن براى هلاک کردن همه کسانى که خداوند را مى خوانند، حریص است.

17. زیرا او مى داند روزى که اسرائیل توبه کند، پادشاهىِ دشمن به پایان خواهد رسید.

18. زیرا همان فرشته آرامش اسرائیل را تقویت خواهد کرد تا در ورطه بدى نیفتد.

19. و در زمان ستمگرى اسرائیل، خداوند از آنها دور نخواهد شد و آنان را به امتى تبدیل خواهد کرد که اراده وى را انجام مى دهند؛ زیرا هیچ فرشته اى با او برابر نیست.

20. و نام وى در هر جاى اسرائیل و میان امت ها خواهد بود.

21. از این رو، فرزندانم، خود را از هر کار بدى نگه دارید و خشم و هر دروغى را از خود دور کنید و راستى و بردبارى را دوست بدارید.

22. چیزهایى را که از پدرتان شنیدید، به فرزندانتان منتقل کنید تا منجى امت ها شما را بپذیرد؛ زیرا اودرستکاروبردباروفروتن ومتواضع است وبا کارهاى خودشریعت خدارا تعلیم مى دهد.

23. از این رو، از هر بى عدالتى دورى کنید و به عدالت خدا چنگ بزنید تا نسل شما براى همیشه رهایى یابد.

24. و مرا نزدیک پدرانم به خاک سپارید.

25. هنگامى که این چیزها را گفت، آنان را بوسید و در سن پیرى خوبى به خواب رفت.

26. پسرانش وى را به خاک سپردند و در زمان هاى بعد استخوان هاى او را حمل کردند و نزدیک ابراهیم و اسحاق و یعقوب قرار دادند.

27. آرى، دان پیشگویى کرد که ایشان خداى خویش را از یاد خواهند برد و از سرزمین موروثى و از خاندان اسرائیل و خانواده نژاد خود بیگانه خواهند شد.

 

8. عهد نفتالى

دومین پسر یعقوب از بِلهه

فصل اول

1. نسخه عهد نفتالى که هنگام مرگ در یکصد و سى سالگى عمر خویش مقرر کرد.

2. هنگامى که پسرانش در نخستین روز از هفتمین ماه گرد آمدند، او هنوز تندرست بود و آنان را با طعام و شراب مهمان کرد.

3. هنگامى که فرداى آن روز برخاست، به ایشان گفت: من مى میرم؛ ولى آنان سخنش را باور نکردند.

4. او خداوند را ستایش کرد و تقویت شده، به آنان گفت: بنا بود که من پس از مهمانى دیروز مى مردم.

5. آن گاه سخن آغاز کرد و گفت: فرزندانم، بشنوید و اى پسران نفتالى، به سخن پدرتان گوش دهید.

6. من از بِلهه زاده شدم و از آن جا که راحیل نیرنگ کرد و بِلهه را به جاى خود به یعقوب داد و او آبستن شده، مرا روى زانوهاى راحیل زایید، مرا نفتالى نامیدند.

7. زیرا راحیل مرا به سبب این که روى دامنش به دنیا آمدم، بسیار دوست داشت و هنگامى که هنوز کوچک بودم، مرا مى بوسید و مى گفت: آیا از رحم خودم برادرى براى تو و مانند تو خواهم داشت؟

8. از این رو، یوسف به سبب دعاهاى راحیل از هر نظر مانند من بود.

9. بارى، مادر من بِلهه دختر روثوس برادر دبوره، دایه رِفقه بود که با راحیل در یک روز به دنیا آمده بودند.

10. روثوس یک کلدانى خداترس و آزاد و شریف از خاندان ابراهیم بود.

11. او اسیر شده و لابان وى را خریده و کنیز خویش اونا را به همسرى او درآورده بود. اونا دخترى زایید و وى را به نام روستایى که شوهرش در آن اسیر شده بود، زِلفه خواند.

12. سپس بِلهه را زایید و گفت: دخترم به آنچه تازه است، مى شتابد؛ زیرا به محض این که به دنیا آمد، به سینه مادر چسبید و در شیر خوردن شتاب کرد.

13. من در دویدن مانند غزال بودم و پدرم یعقوب مرا براى همه پیام هاى خود انتخاب مى کرد و برکت خود را به عنوان یک غزال به من داد.[43]

14. زیرا همان طور که کوزه گر از گنجایش آوندها آگاه است، و خاک کوزه گرى را به اندازه مناسب مى آورد، خداوند نیز جسم را درخور جان مى آفریند و جان را مطابق گنجایش جسم قرار مى دهد.

15. هیچ یک از آن دو به اندازه سر مویى از دیگرى کوچک تر نیست؛ زیرا همه آفرینش بر اساس وزن و اندازه و هنجار ساخته شده است.

16. و همان طور که کوزه گر فایده و شایستگى هر یک از آوندها را مى داند، خداوند نیز از جسم و زمان سلامت و فساد آن آگاهى دارد.

17. زیرا گرایشى و اندیشه اى نیست که خداوند آن را نداند؛ زیرا او هر کس را طبق صورت خویش آفریده است.

18. اینک نیروى آدمى و اینک کار او، اینک چشمش و اینک خواب او، اینک جانش و اینک سخنان او؛ طبق شریعت خداوند یا طبق شریعت بِلعار.

19. و همان طور که نور و ظلمت و دیدن و شنیدن فرق دارند، میان مرد با مرد و زن با زن تفاوت است و نباید گفت سیما یا ذهن یکى با دیگرى برابر است.

20. زیرا خدا همه چیزها را در نظم خود خوب ساخته است: پنج حس در سر قرار داد و گردن را به سر پیوست و مو را به آن افزود تا زیبا و شکوهمند باشد؛ سپس قلب را براى فهمیدن، شکم را براى دُرد طعام، معده را براى گوارش، ناى را براى تنفس، جگر را براى خشم، زَهره را براى صفرا، سپرز را براى خنده، گُرده ها را براى دوراندیشى، ماهیچه هاى ران را براى قدرت، شُش ها را براى دم، ران ها را براى نیرو و همین طور سایر اندام ها را.

21. بنابراین، فرزندانم، همه کارهایتان منظم و با نیت خوب و ترس خدا انجام گیرد و هیچ کارى را بدون نظم و اهتمام و بى موقع انجام ندهید.

22. زیرا اگر به چشم فرمان شنیدن بدهید، از انجام آن ناتوان است. همین طور اگر در ظلمت باشید، نمى توانند کارهاى نورانى را انجام دهید.

23. از این رو، با طمع و سخنان بیهوده که جانتان را فریب مى دهد، در فاسد کردن کارهایتان حریص نباشید؛ زیرا اگر شما با دلى پاک سکوت کنید، خواهید فهمید که چگونه اراده خدا را محکم نگه دارید و اراده بِلعار را به دور اندازید.

24. خورشید و ماه و ستارگان نظم خود را تغییر نمى دهند. به همین شیوه، شما نیز شریعت خدا را با بى نظمى در کارهایتان دگرگون نسازید.

25. امت ها گمراه شدند و خداوند را ترک کردند. آنان نظم خود را تغییر دادند و از چوب ها و سنگ ها و روح هاى فریب اطاعت کردند.

26. ولى فرزندانم، شما چنین نباشید و در فلک و زمین و دریا و در همه آفریده ها، خداوند آفریدگار هر چیز را بشناسید تا مانند سدوم که نظم طبیعت را تغییر دادند، نشوید.

27. به همین شیوه نیز، شب زنده داران[44] نظم طبیعت خویش را تغییر دادند و خداوند آنان را هنگام توفان لعنت کرد و بدین سبب، زمین را خالى از سکنه و بایر ساخت.

28. فرزندانم، این چیزها را به شما مى گویم زیرا در نوشته هاى خَنوخ خوانده ام که شما نیز از خدا دور خواهید شد و در همه بى عدالتى هاى امت ها راه خواهید رفت و همه تبهکارى هاى سدوم را انجام خواهید داد.

29. و خداوند اسارت براى شما خواهد آورد و شما به دشمنانتان خدمت خواهید کرد و در برابر هر مصیبت و محنتى خم خواهید شد تا خداوند همه شما را بفرساید.

30. و پس از آن که شما کوچک و اندک شوید، باز خواهید گشت و به خداوندْ خدایتان اعتراف خواهید کرد و او از روى مهر فراوان خویش شما را به سرزمینتان باز خواهد گرداند.

31. و واقع خواهد شد که ایشان پس از بازگشت به سرزمین پدرانشان دوباره خداوند را فراموش کرده، بى دین خواهند شد.

32. و خداوند آنان را روى صفحه زمین پراکنده خواهد کرد تا این که رحمت خداوند همراه مردى که عدالت و رحمت را براى دور و نزدیک اجرا مى کند، بیاید.

 

فصل دوم

1. در چهلمین سال عمرم روى کوه زیتون در خاور اورشلیم در رؤیایى دیدم که خورشید و ماه آرام ایستاده اند.

2. اینک پدربزرگم اسحاق به ما مى گفت: بدوید و هرکس با نیروى خود تلاش کند ماه و خورشید را به چنگ آورَد تا آنها از آن وى باشند.

3. همه با هم دویدیم و لاوى خورشید را چسبید و یهودا بر دیگران پیشى گرفته، ماه را به چنگ آورد و هر دوى آنان با ماه و خورشید بالا رفتند.

4. هنگامى که لاوى با خورشید برابر شد، مرد جوانى به او دوازده شاخه نخل داد و یهودا مانند ماه مى درخشید و زیر پاهایشان دوازده پرتو بود.

5. لاوى و یهودا مى دویدند و خورشید و ماه در دستشان بود.

6. اینک گاو نرى بر زمین پیدا شد که دو شاخ بزرگ بر سر و بال هاى عقاب بر پشت خود داشت و ما خواستیم آن را بگیریم، ولى نتوانستیم.

7. یوسف آمد و آن را گرفت و با آن به ارتفاعات بالا رفت.

8. من که آن جا بودم، نوشته مقدسى را مشاهده کردم که بر ما آشکار شده، مى گفت: آشوریان و مادیان و پارسیان و کلدانیان و سوریان دوازده سبط اسرائیل را اسیر کرده، مالک آنان خواهند شد.

9. هفت روز بعد نیز پدرمان یعقوب را دیدم که کنار دریاى یَمنیا[45] ایستاده بود و ما با او بودیم.

10. اینک یک کشتى بدون ملوان و راهنما دریا را درمى نَوَشت و روى آن نوشته شده بود: کشتى یعقوب.

11. پدرمان گفت: بیایید بر کشتى خود سوار شوید.

12. هنگامى که بر عرشه کشتى بودیم، تندباد و توفان شدیدى برخاست و پدرمان که به سکان چسبیده بود، از ما جدا شد.

13. ما که به وسیله توفان از جا کنده شده بودیم، روى دریا مى رفتیم و کشتى از آب پر شده بود و امواج نیرومند بر آن مى کوفت تا سرانجام درهم شکست.

14. یوسف با قایق کوچکى نجات یافت و همه ما روى نُه تخته تقسیم شدیم، در حالى که لاوى و یهودا با هم بودند.

15. و ما همه تا اقصاى زمین پراکنده شدیم.

16. آن گاه لاوى پلاس بر میان بسته، براى همه ما نزد خداوند دعا کرد.

17. هنگامى که توفان فرو نشست، کشتى مانند اول آرام به خشکى آمد.

18. اینک پدرمان آمد و ما همگى یکدل شادى کردیم.

19. من این دو خواب را به پدرم گفتم. او به من گفت: این امور باید در زمان خود، پس از آن که اسرائیل چیزهاى زیادى را تحمل کند، واقع شود.

20. آن گاه پدرم گفت: من از سوى خدا معتقدم که یوسف زنده است؛ زیرا پیوسته مى بینم که خداوند او را با شما محسوب مى کند.

21. وگریه کنان گفت:آه!پسرم یوسف!توزنده اى،گرچه تورانمى بینم وتوپدرت یعقوب را نمى بینى.

22. این سخنان مرا نیز به گریه انداخت و قلبم در التهاب افتاد که بگویم: یوسف فروخته شده است،[46] ولى از برادرانم ترسیدم.

23. اینک فرزندانم، من به شما روزهاى پایانى را نشان داده ام که هر چیز چگونه در اسرائیل واقع خواهد شد.

24. شما نیز به فرزندانتان سفارش کنید که با لاوى و یهودا متحد باشند؛ زیرا نجات از طریق ایشان براى اسرائیل رخ خواهد داد و یعقوب به وسیله آنان مبارک خواهد شد.

25. زیرا از طریق اسباط ایشان خدا آشکار شده، میان انسان هاى روى زمین خواهد ماند تا نژاد اسرائیل را نجات دهد و پارسایان را از میان امت ها گرد آورد.

26. فرزندانم، اگر شما کارهاى خوب انجام دهید، هم انسان ها و هم فرشتگان شما را مبارک خواهند خواند و به وسیله شما خدا میان امت ها مبارک خواهد شد و شیطان از شما خواهد گریخت و جانوران وحشى از شما خواهند ترسید و خداوند شما را دوست خواهد داشت و فرشتگان به دامن شما چنگ خواهند زد.

27. همان طور که یک انسان به سبب تربیت خوبِ کودکش خوشنام مى شود، براى یک کار خوب نزد خدا از او به نیکى یاد خواهند کرد.

28. ولى کسى که کار خوب انجام نمى دهد، هم فرشتگان و هم انسان ها او را نفرین مى کنند و به وسیله وى خدا میان امت ها خوار مى شود و شیطان او را ابزار مخصوص خود قرار مى دهد و هر جانور وحشى بر وى حکومت مى کند و خدا از او بیزار است.

29. زیرا دستورهاى شریعت دو لایه دارند و باید آنها را با دوراندیشى اجرا کرد.

30. زیرا زمانى انسان همسرش را در آغوش مى گیرد و زمانى دیگر براى نیایش از این کار خوددارى مى کند.

31. بنابراین، دو دستور وجود دارد و اگر آنها با نظم درستى انجام نگیرند، انسان مرتکب گناه بزرگى مى شود.

32. دستورهاى دیگر نیز چنین اند.

33. بنابراین، فرزندانم، در خدا حکیم و دوراندیش باشید و نظم دستورهایش و شریعت هاى هر سخن را بفهمید تا خداوند شما را دوست بدارد.

34. هنگامى که آنان را به چیزهاى بسیارى از این قبیل سفارش کرد، به ایشان اندرز داد که استخوان هایش را به حبرون ببرند و او را با پدرانش به خاک سپارند.

35. آن گاه با دلى شاد خورد و نوشید و چهره اش را پوشاند و درگذشت.

36. پسران نفتالى نیز طبق دستور پدرشان عمل کردند.

 

9. عهد جاد

نخستین پسر یعقوب از زِلفه

فصل اول

1. نسخه عهد جاد و چیزهایى که در یکصد و بیست و پنجمین سال عمر خویش براى پسرانش بیان کرد. او گفت:

2. فرزندانم، بشنوید. من نهمین فرزندى بودم که براى یعقوب زاده شدم و در نگهدارى گوسفندان دلیر بودم.

3. من شب ها از گله پاسدارى مى کردم و هنگامى که شیر یا گرگ یا هر جانور وحشى دیگر به آغل مى آمد، آن را دنبال کرده، مى گرفتم و پایش را در دست نگه داشته، آن را به اندازه پرتاب سنگى به اطراف مى انداختم و مى کشتم.

4. بارى، برادرم یوسف با ما بیش از سى روز گوسفند مى چراند و چون از ما جوان تر بود، بر اثر گرما بیمار شد.

5. او به حبرون نزد پدرمان برگشت و مجبور شد آن جا استراحت کند؛ زیرا پدرمان او را بسیار دوست داشت.

6. یوسف به پدرمان گفت که پسران زِلفه و بِلهه بهترین گوسفندان را مى کشند و مى خورند، در حالى که رئوبین و یهودا با این کار مخالف اند.

7. زیرا او دیده بود که من بره اى را از دهان خرسى بیرون آوردم و خرس را کشتم. سپس بره را ذبح کردم، و وى از کشته و خورده شدن آن حیوان اندوهگین شد.

8. من به خاطر این مسئله از یوسف تا روزى که به بردگى فروخته شد، خشمگین بودم.

9. روح کینه توزى در من بود و دوست نداشتم چیزى را درباره یوسف با گوش هاى خود بشنوم یا با دیدگان خویش ببینم؛ زیرا او مستقیماً ما را سرزنش مى کرد و مدعى بود که ما دور از چشم یهودا از گوسفندان خورده ایم.

10. پدرمان نیز هر چیزى را که وى مى گفت، باور مى کرد.

11. فرزندانم، من به این گناه اعتراف مى کنم که غالب اوقات مى خواستم وى را بکشم؛ زیرا قلباً با او دشمن بودم.

12. علاوه بر این، من وى را بیشتر براى خواب هایى که مى دید، دشمن داشتم و مى خواستم او را از صفحه روزگار براندازم، همان طور که یک گاو نر علف هاى مزرعه را برمى اندازد.

13. یهودا وى را پنهانى به اسماعیلیان فروخت.

14. بدین گونه خداى پدرانمان او را از دست هاى ما نجات داد تا ستم بزرگى را در اسرائیل مرتکب نشویم.

15. اکنون فرزندانم، به سخنان حقیقت گوش فرا دهید تا عدالت و همه شریعت خداى اعلى را به انجام رسانید و روح کینه توزى شما را گمراه نکند؛ زیرا آن در همه کارهاى مردم بد است.

16. کینه توز از آنچه انسان انجام مى دهد، نفرت دارد و حتى کسى را که به شریعت خداوند عمل کند، نمى ستاید و کسى را که خداترس است و از کارهاى نیک خرسند مى شود، دوست ندارد.

17. او حقیقت را نکوهش مى کند و بر کسى که کامیاب شود، رشک مى برد و از بدگویى استقبال مى کند و تکبر را دوست دارد؛ زیرا کینه توزى جان را کور مى کند، همان طور که من به یوسف مى نگریستم.

18. از این رو، فرزندانم، از کینه توزى بر حذر باشید؛ زیرا آن حتى بر ضد خود خداوند تمرد مى آفریند.

19. زیرا کینه توزى دستورهاى او را پیرامون دوست داشتن یکدیگر ارج نمى نهد و در برابر خدا گناه مى کند.

20. زیرا اگر برادرى بلغزد، کینه توزى از اعلام فورى آن به همه مردم شاد مى شود و پافشارى مى کند که بر آن شخص داورى شود و او را به کیفر رسانده، اعدام کنند.

21. و هرگاه جریان به بنده اى مربوط شود، وى را بر ضد خداوندگارش مى شوراند و هنگام هر مصیبتى بر ضد وى نیرنگ مى کند تا اگر بتواند او را به کام مرگ بکشد.

22. زیرا کینه توزى همراه رشک بر ضد کسانى کار مى کند که کامیاب مى شوند و هرگاه کامیابى آنان را مى شنود یا مى بیند، پیوسته افسرده مى شود.

23. زیرا همان طور که محبت حتى مردگان را چالاک مى سازد و محکومانِ به مرگ را باز مى گرداند، کینه توزى زندگان را مى کشد و حق حیات را از کسانى که گناه کوچکى انجام داده اند، سلب مى کند.

24. زیرا روح کینه توزى با شتاب مخصوص روح ها همراه شیطان هر کارى را براى کشتن انسان انجام مى دهد، ولى روح محبت همراه شریعت خدا صبورانه براى نجات انسان عمل مى کند.

25. پس کینه توزى بد است؛ زیرا آن پیوسته با دروغ و سخنان نادرست انباز مى شود و چیزهاى کوچک را بزرگ و نور را ظلمت مى کند و شیرین را تلخ مى سازد و افترا مى آموزد و خشم را برمى افروزد و جنگ و بَزه و طمع را برمى انگیزد. همچنین دل را از بدى ها و سموم شیطانى پر مى کند.

26. از این رو، فرزندانم، من این چیزها را از تجربه خود به شما مى گویم تا کینه توزى را که از شیطان است، از خود برانید و به محبت خدا چنگ بزنید.

27. پارسایى کینه توزى را بیرون مى افکند و فروتنى رشک را نابود مى کند.

28. زیرا کسى که پارسا و فروتن باشد، از انجام دادن بى عدالتى شرمسار مى شود و نه تنها از سوى دیگران، بلکه در دل خویش مورد سرزنش قرار مى گیرد؛ زیرا خداوند به گرایش او نگاه مى کند.

29. او بر ضد شخص مقدسى سخن نمى گوید؛ زیرا ترس از خدا بر کینه توزى غالب مى شود.

30. زیرا وى از ترس این که نسبت به خداوند تخلف ورزد، نسبت به هیچ انسانى، حتى در اندیشه خود خطایى مرتکب نمى شود.

31. این امور را سرانجام هنگامى که از قضیه یوسف توبه کردم، فهمیدم.

32. زیرا توبه حقیقى و خداپسندانه نادانى را مى زداید و تاریکى را مى راند و چشم ها را روشن مى کند و به جان معرفت مى بخشد و فکر را به سوى نجات رهبرى مى کند.

33. و چیزهایى که از انسان ها آموخته نمى شود، از توبه به دست مى آید.

34. زیرا خدا مرا به دردى در جگر مبتلا کرد و اگر دعاهاى پدرم یعقوب از من دستگیرى نمى کرد، حتماً جان بر سر آن مى نهادم.

35. زیرا با چیزى که انسان تخلف مىورزد، با همان چیز کیفر مى بیند.

36. از آن جا که جگرم را بى رحمانه بر ضد یوسف قرار دادم، بى رحمانه جگرم درد گرفت و یازده ماه به آن محکوم شدم؛ زیرا همین مدت بر یوسف خشمگین بودم.

 

فصل دوم

1. اکنون فرزندانم، شما را اندرز مى دهم که هر یک از شما برادرش را دوست بدارد و کینه توزى را از دل بیرون کند و در رفتار و گفتار و گرایش هاى درونى یکدیگر را دوست بدارید.

2. زیرا من در حضور پدرم با یوسف آرام سخن مى گفتم و هنگامى که بیرون مى رفتم، روح کینه توزى اندیشه ام را تیره مى کرد و جانم را براى کشتن او مى شوراند.

3. یکدیگر را از دل دوست بدارید و اگر کسى با شما خطا کرد، با وى آرام سخن گویید و در جان خویش خیانتى را نگه ندارید و اگر او توبه و اعتراف کرد، وى را ببخشید.

4. و اگر انکار کرد، نسبت به او تسلیم احساسات نشوید، مبادا بر اثر زهرى که به جانش مى ریزید، به سوگند روى آورد و بدین شیوه، شما مرتکب گناه مضاعفى شوید.

5. هنگامى که درباره حقوق خود ستیز مى کنید، نگذارید کسى دیگر از اسرار شما آگاهى یابد، مبادا او روزى با شما دشمن شود و ستیز کند و گناه بزرگى را بر ضد شما مرتکب شود؛ زیرا وى غالب اوقات با شما از روى خیانت سخن مى گوید و درباره شما نیت بدى را در سر مى پرورد.

6. حتى در صورتى که او آن را انکار مى کند و با سرزنش هاى خویش شما را شرمسار مى سازد، از سرزنش کردن وى خوددارى کنید.

7. زیرا کسى که آن را انکار مى کند، ممکن است روزى از خطا ورزیدن به شما پشیمان شود و حتى شما را گرامى بدارد و از شما حساب ببرد و با شما رفتارى مسالمت آمیز داشته باشد.

8. و اگر بى شرم باشد و بر خطاى خود پافشارى کند، باز هم وى را قلباً ببخشید و انتقام گرفتن از او را به خدا واگذار کنید.

9. اگر کامیابى کسى بیش از شما باشد، رنجیده نشوید و براى وى دعا کنید تا کامیابى او کامل شود.

10. زیرا این کار به مصلحت شماست.

11. و اگر مقام وى رفیع شود، بر او رشک نبرید و به یاد آرید که همه تن ها خواهند مرد و خدایى را بستایید که چیزهاى خوب و سودمند را به تمام مردم مى دهد.

12. خود را از داورى خداوند دور نگه دارید تا خاطرتان آرام و مطمئن باشد.

13. و اگر کسى از راه هاى نادرست توانگر شود، حتى اگر مانند برادر پدرم عیسو باشد، بر وى رشک مبرید و براى پایان کار او منتظر خداوند باشید.

14. زیرا او ثروتى را که از راه هاى نادرست به دست مى آید، از انسان مى گیرد، ولى انسان توبه کار را مى بخشد و کسى را که توبه نمى کند، براى کیفر ابدى نگه مى دارد.

15. زیرا شخص بینوا اگر از رشک آزاد باشد، خدا را در هر چیز خشنود مى کند و بیش از همه مردم مبارک مى شود؛ زیرا او به درد انسان هاى خودبین گرفتار نیست.

16. پس رشک را از جان خود دور کنید و یکدیگر را با استقامت دل دوست بدارید.

17. شما نیز این چیزها را به فرزندان خود بگویید تا ایشان یهودا و لاوى را گرامى بدارند؛ زیرا خداوند نجات بخش اسرائیل را از آنان برخواهد انگیخت.

18. زیرا من مى دانم که فرزندان شما در نهایت از او دور خواهند شد و در حضور خداوند در هر بدى و مصیبت و فساد راه خواهند رفت.

19. هنگامى که وى اندکى استراحت کرد، دوباره گفت: فرزندانم، از پدرتان اطاعت کنید و مرا نزدیک پدرانم به خاک سپارید.

20. او پاهایش را دراز کرد و آرام به خواب رفت.

21. پس از پنج سال وى را به حبرون بردند و با پدرانش به خاک سپردند.

 

10. عهد اشیر

دومین پسر یعقوب از زِلفه

فصل اول

1. نسخه عهد اشیر و چیزهایى که در یکصد و بیست و دومین سال عمر خویش به پسرانش گفت.

2. زیرا وى هنگامى که هنوز تندرست بود، به آنان گفت: اى فرزندان اشیر، به سخن پدرتان گوش دهید تا همه چیزهایى را که از نظر خداوند درست است، براى شما بیان کنم.

3. خدا دو راه در اختیار زاده انسان گذاشته است و دو گرایش و دو نوع عمل و دو شیوه کردار و دو نتیجه.

4. بنابراین، چیزها دوگانه اند؛ یکى بر ضد دیگرى.

5. زیرا دو راه خوب و بد یافت مى شود و دو گرایش موجود در سینه هاى ما آن دو را تشخیص مى دهد.

6. پس اگر جان از گرایش خوب خرسند شود، همه کارهایش از روى عدالت انجام مى گیرد و اگر گناهى هم کند، بى درنگ پشیمان مى شود.

7. زیرا پس از آن که اندیشه خود را بر عدالت استوار کرد و تبهکارى را به دور افکند، بى درنگ بدى را از خود مى راند و ریشه گناه را برمى کند.

8. ولى اگر جان به گرایش بد روى آورد، همه اعمالش از روى تبهکارى انجام مى گیرد و خوبى را از خود مى راند و به بدى چنگ زده، زیر فرمان بِلعار مى رود و حتى اگر کار خوبى انجام دهد، بِلعار آن را به بدى منحرف مى کند.

9. زیرا هرگاه جان به کار خوب شروع کند، وى نتیجه کارش را به بدى برمى گرداند؛ زیرا مى بیند که خزانه آن گرایش از روح بدى پر شده است.

10. از این رو، ممکن است شخصى به سبب بدى، در سخن از خوبى پشتیبانى کند، ولى نتیجه کارش به فساد مى انجامد.

11. کسانى هستند که به بدکاران هیچ شفقت نمىورزند و این امر دو جنبه دارد، ولى همه آن بد است.

12. کسانى هم بدکاران را دوست دارند تا آن جا که حاضرند براى آنان در بدى بمیرند. این نیز روشن است که دو جنبه دارد، ولى همه آن بد است.

13. گرچه این شخص در واقع محبت دارد، ولى از آن رو بدکار است که به خاطر خوشنامى چیزى را که بد است، پنهان مى کند، ولى پایان آن کار به بدى مى گراید.

14. دیگرى دزدى مى کند وبى عدالتى انجام مى دهد وبه یغماگرى دست مى یازد وفریب مى دهد و با همه این امور، بر بینوایان ترحم مى کند. این نیز دو جنبه دارد، ولى همه آن بد است.

15. کسى که همسایه اش را فریب مى دهد، خدا را به خشم مى آورد و به نام خداى اعلى سوگند دروغ مى خورد: این شخص خداوندى را که مقررکننده شریعت است، به هیچ مى گیرد و به خشم مى آورد، ولى به بینوایان کمک مى کند.

16. این شخص جان را مى آلاید و جسم را سرخوش مى کند؛ بسیارى را مى کشد و به اندکى ترحم مى کند: این نیز دو جنبه دارد، ولى همه آن بد است.

17. کسى هم مرتکب زناى محصنه و بى عفتى مى شود و از خوردن گوشت پرهیز مى کند و هنگام روزه گرفتن، کار بد انجام مى دهد و به زورِ ثروت خویش بسیارى را پایمال مى کند و با وجود بدکارى شدید، فرایض را نیز انجام مى دهد: این نیز دو جنبه دارد، ولى همه آن بد است.

18. این اشخاص مانند خرگوش هستند که همچون حیوانات سم شکافته پاک به نظر مى رسد، ولى در متن واقع ناپاک است.[47]

19. زیرا خدا در الواح فرمان ها چنین گفته است.

20. ولى فرزندانم، شما مانند آنان دورو و دارنده یک روى خوبى و یک روى بدى نباشید، بلکه فقط به خوبى چنگ زنید؛ زیرا خدا در آن جا سکونت دارد و مردم آن را مى خواهند.

21. ولى از بدى بگریزید و گرایش هاى بد را با کارهاى نیک خود نابود کنید، زیرا کسانى که دورو هستند، خدا را عبادت نمى کنند، بلکه شهوت هاى خود را مى پرستند تا بِلعار و انسان هاى مانند خود را خشنود کنند.

22. زیرا انسان هاى خوب، یعنى آنان که یک رو هستند، اگرچه از نظر افراد دورو گناهکارند، نزد خدا عادل اند.

23. زیرا بسیارى هنگام کشتن بدکاران دو کار انجام مى دهند؛ یکى خوب و دیگرى بد، ولى همه آن خوب است؛ زیرا وى چیزى را که بد است، ریشه کن و نابود مى کند.

24. یک شخص از انسان مهربان ولى غیرعادل و انسانى که مرتکب زنا مى شود ولى روزه هم مى گیرد، بیزار است: این نیز دو جنبه دارد، ولى همه کار خوب است؛ زیرا وى در این که خوبِ ظاهرى را به جاى خوب واقعى نمى پذیرد، به خدا اقتدا کرده است.

25. دیگرى دوست ندارد با افراد سرکش خوشگذرانى کند، مبادا جسم و جان خود را بیالاید: این نیز دو رو دارد، ولى همه آن خوب است.

26. زیرا این انسان ها مانند غزال اند که همچون حیوانات وحشى ناپاک به نظر مى رسد، ولى همه آن پاک است. ایشان در غیرت براى خداوند راه مى روند و از آنچه خدا نیز از آن بیزار است و با دستورهاى خود آنها را ممنوع شمرده، خوددارى مى کنند و بدان را از خوبان مى رانند.

27. فرزندانم، شما مى بینید که در هر چیز دوگانگى وجود دارد؛ یکى بر ضد دیگرى و یکى در درون دیگرى: در ثروت طمع نهفته است، در خوش مشربى مستى، در خنده غم و در زناشویى هرزگى.

28. مرگ دنبال زندگى است، حقارت دنبال جلال، شب دنبال روز و تاریکى دنبال روشنایى. همه چیزها زیر روزگار است، چیزهاى عادلانه زیر حیات و چیزهاى غیرعادلانه زیر مرگ به گونه اى که زندگى جاوید نیز در انتظار مرگ است.

29. نمى توان راستى را دروغ و صحیح را خطا نامید؛ زیرا همه راستى ها زیر نورند، یعنى همه چیزهایى که نزد خدا قرار دارند.

30. بنابراین، من همه این چیزها را در زندگى ام آزمودم و از راستى خداوند سرگردان نشدم و دستورات خداى اعلى را جستوجو کرده، با تمام قوتم یک رو به سوى آنچه خوب است، قدم برداشتم.

31. پس شما نیز اى فرزندانم، به دستورهاى خداوند توجه کرده، یک رو از راستى پیروى کنید.

32. زیرا کسانى که دورو هستند، گناه دولایه مرتکب مى شوند؛ زیرا آنان هم کار بد مى کنند و هم از کسانى که آن را انجام مى دهند، خرسند مى شوند و از روح فریب و تلاش بر ضد نوع بشر پیروى مى کنند.

33. از این رو، فرزندانم، شریعت خداوند را نگه دارید و به بدى مانند خوبى توجه نکنید، بلکه به چیزى بنگرید که واقعاً خوب است و آن را در همه دستورهاى خداوند رعایت کنید و تمام سخن و آرامش خود را در آن قرار دهید.

34. زیرا پایان کار انسان، هنگامى که وى با فرشتگان خدا و فرشتگان شیطان ملاقات مى کند، عدالت و بى عدالتى وى را نشان مى دهد.

35. زیرا هنگامى که جان با زحمت بیرون مى شود، روح بداندیشى که جان در شهوت ها و کارهاى بد به او خدمت مى کرد، اکنون وى را شکنجه مى دهد.

36. ولى اگر او در آن هنگام آرام و شادمان باشد، فرشته آرامش نزد او مى آید و وى را به زندگى جاوید رهبرى مى کند.

37. فرزندانم، مانند مردم سدوم نشوید که بر ضد فرشته خداوند گناه کردند و براى همیشه هلاک شدند.

38. زیرا من مى دانم که شما گناه خواهید کرد و به دست دشمنانتان سپرده خواهید شد و سرزمین شما بایر و مکان هاى مقدستان ویران خواهد شد و شما در چهارگوشه زمین پراکنده خواهید شد.

39. و شما در پراکندگى رو به نابودى خواهید رفت و مانند آب ناپدید خواهید شد.

40. تا این که خداى اعلى از زمین دیدار کند و خودش به شکل انسانى با انسان هایى بیاید که مى خورند و مى نوشند و سر اژدهاى درون آب را مى شکنند.

41. او اسرائیل و همه امت ها را نجات خواهد داد و خدا به شکل انسان سخن خواهد گفت.

42. از این رو، فرزندانم، شما نیز این چیزها را به فرزندانتان بگویید تا ایشان نیز او را نافرمانى نکنند.

43. زیرا من دانسته ام که شما به یقین نافرمانى خواهید کرد و مسلماً به بى دینى روى خواهید آورد و به شریعت خدا توجهى نخواهید داشت، بلکه به دستورهاى انسان ها روى آورده، به خاطر شرارت فاسد خواهید شد.

44. از این رو، مانند برادرانم جاد و دان پراکنده خواهید شد و سرزمین و سبط و زبان خویش را نخواهید شناخت.

45. ولى خداوند شما را از روى رحمت شدید خود و به خاطر ابراهیم و اسحاق و یعقوب در ایمان گرد خواهد آورد.

46. وهنگامى که اشیر این چیزها را به آنان گفت،دستورداد و گفت: مرا در حبرون به خاک سپارید.

47. و او به خواب رفت و در سن پیرى خوبى درگذشت.

48. پسرانش کارهایى را که به آنان دستور داده بود، انجام دادند و او را به حبرون برده، با پدرانش به خاک سپردند.

 

11. عهد یوسف

نخستین پسر یعقوب از راحیل

فصل اول

1. نسخه عهد یوسف.

2. وى در آستانه مردن، پسران و برادرانش را گرد آورد و به آنان گفت:

3. برادرانم و فرزندانم، سخنان یوسف محبوب اسرائیل را بشنوید و اى فرزندانم، به پدرتان گوش بدهید.

4. من در زندگى رشک و کشتن را مشاهده کردم،ولى گمراه نشدم ودرراستى خداوند باقى ماندم.

5. برادرانم با من ستیز کردند، ولى خداوند مرا دوست داشت.

6. آنان خواستند مرا بکشند، ولى خداى پدرانم مرا حفظ کرد.

7. آنان مرا در چاهى انداختند، ولى خداى اعلى مرا از آن بیرون آورد.

8. مرا به بردگى فروختند، ولى خداوندِ همگان آزادم کرد.

9. مرا به اسیرى بردند، ولى دست نیرومند او کمکم کرد.

10. گرسنگى کشیدم و خداوند خودش مرا روزى داد.

11. تنها شدم و خدا به من آرامش داد.

12. بیمار شدم و خداوند از من عیادت کرد.

13. زندانى شدم و خدا به من لطف نشان داد.

14. در بند شدم و وى مرا آزاد کرد.

15. متهم شدم و او از من دفاع کرد.

16. مصریان سخنان تلخى بر ضد من گفتند و وى مرا نجات داد.

17. همگنانِ برده بر من رشک بردند و او از من ستایش کرد.

18. سردارِ فرعون خانه اش را به من سپرد.

19. در مقابل زن بى شرمى که به من اصرار مى کرد با وى تخلف ورزم، مجاهدت کردم، ولى خداى پدرم اسرائیل مرا از آن شعله افروخته نجات داد.

20. به زندان افکنده شدم و کتک خوردم و استهزا شدم، ولى خدا به من احسان کرد و زندانبان با دیده مهر در من نگریست.

21. زیرا خداوند کسانى را که از او مى ترسند، در تاریکى و در بند و در محنت و در نیازمندى رها نمى کند.

22. زیرا خدا مانند بشر شرمنده نمى شود و مانند زاده انسان نمى ترسد و مانند فرزند خاک ضعیف و ترسو نیست.

23. بلکه در همه این امور او را حفظ مى کند و به شیوه هاى مختلف آرامش مى دهد، گرچه ممکن است اندکى کنار رَوَد تا گرایش جان را بیازماید.

24. وى مرا از ده مورد وسوسه سربلند بیرون آورد و در همه آنها شکیبایى ورزیدم؛ زیرا شکیبایى افسونى نیرومند است و صبر میوه شیرین دارد.

25. چقدر آن زن مصرى مرا به مرگ تهدید کرد!

26. چقدر او مرا به کیفر سپرد و دوباره فراخواند و تهدید کرد! و هنگامى که دید نمى خواهم با او همراه شوم، به من گفت:

27. تو خداوندگار من مى شوى و هر آنچه را در خانه من است، اگر بخواهى، خودت به من مى دهى و آقاى ما مى شوى.

28. ولى من سخنان پدرم را به یاد مى آوردم و به غرفه خود رفته، مى گریستم و نزد خداوند دعا مى کردم.

29. من هفت سال روزه گرفتم، ولى براى مصریان مانند کسى که در ناز و نعمت پرورش یافته باشد، ظاهر مى شدم؛ زیرا کسى که براى خدا روزه مى گیرد، چهره اش زیبا مى شود.

30. و هرگاه خداوندگارم از خانه بیرون بود، شرابى نمى نوشیدم و سه روز غذایى نمى خوردم، بلکه آن را به بینوایان و بیماران مى دادم.

31. صبح زود در طلب خداوند بودم و به سبب آن زن مصرى اهل مِمْفیس[48] مى گریستم؛ زیرا او پیوسته مزاحم من مى شد؛ شب ها نیز به بهانه اى به دیدار من مى آمد.

32. و از آنجا که وى فرزند ذکورى نداشت، وانمود مى کرد که به من مانند پسر خود علاقه دارد.

33. او مدتى مرا به عنوان پسرش در آغوش مى گرفت و من از همه چیز غافل بودم، ولى پس از آن مرا به زنا دعوت کرد.

34. هنگامى که این را دانستم، تا آستانه مرگ اندوهگین شدم و هنگامى که وى رفت، به خود آمدم و چندین روز سوکوار بودم؛ زیرا مکر و فریب او را دانستم.

35. و به وى سخنان خداى اعلى را گفتم تا شاید از شهوت بد خویش دست بردارد.

36. بنابراین، او غالباً مرا با چرب زبانى مقدس مى نامید و از روى فریب، پاکدامنى مرا نزد شوهرش مى ستود، ولى هنگامى که تنها بودیم، مى خواست مرا به دام بیندازد.

37. زیرا وى پاکدامنى مرا آشکارا مى ستود، و در نهان به من مى گفت: از شوهرم نترس؛ زیرا او درباره پاکدامنى تو اطمینان پیدا کرده است، به گونه اى که اگر کسى درباره ما چیزى به او بگوید، باور نخواهد کرد.

38. به خاطر همه این امور من روى زمین افتادم و از خدا خواستم که مرا از فریب آن زن نجات دهد.

39. هنگامى که از این امور طرفى نبست، دوباره به بهانه آموختن نزد من آمد تا سخن خدا را بداند.

40. به من گفت: اگر تو بخواهى که بت هایم را کنار بگذارم، با من بخواب تا شوهرم را ترغیب کنم که از بت هایش دست بردارد و با خداوندِ تو در شریعت راه رویم.

41. من به او گفتم: خداوند نمى خواهد کسانى که او را حرمت مى گذارند، آلوده شوند و از کسانى که زنا مى کنند، خشنود نیست، بلکه از کسانى خشنود است که با دل هاى بى آلایش و لب هاى پاک به او تقرب مى جویند.

42. ولى وى آرام نمى گرفت و مى خواست گرایش بد او انجام گیرد.

43. من بیش از پیش به روزه و نیایش پرداختم تا خداوند مرا از دست او برهاند.

44. همچنین یک بار به من گفت: اکنون که با من زنا نمى کنى، شوهرم را با زهر مى کشم و تو را به شوهرى مى گیرم.

45. هنگامى که این سخن را شنیدم، جامه خود را چاک دادم و به او گفتم:

46. اى زن، خدا را حرمت بگذار و این کار زشت را نکن تا هلاک نشوى؛ زیرا بدان که من این خیانت را به همه اعلام خواهم کرد.

47. از این رو، وى ترسید و از من خواست که آن خیانت را به کسى فاش نکنم.

48. اورفت ومرا با هدایایى آرام کرد وهرچیزى را که براى زاده انسان شادى آوراست،برایم فرستاد.

49. سپس غذایى آمیخته با افسون براى من فرستاد.

50. هنگامى که خصى او آن را برایم آورد، سرم را بلند کردم و دیدم که مرد وحشتناکى همراه آن طبق شمشیرى را براى من مى آورد و دانستم که وى مى خواهد مرا گمراه کند.

51. هنگامى که او رفت، گریستم و به آن غذا و هیچ غذاى دیگر لب نزدم.

52. بنابراین، پس ازیک روز نزد من آمد و هنگامى که غذا را دید گفت: چرا از این غذا نخورده اى.

53. من گفتم: به سبب این که آن را با افسون هاى مرگ آور انباشته اى. مگر تو نگفتى که دیگر به بتان نزدیک نمى شوى و تنها به خداوند تقرب مى جویى؟

54. اکنون بدان که خداى پدرم به وسیله فرشته خویش تبهکارى تو را به من وحى کرد و من این غذا را نگه داشتم تا تو را با آن محکوم کنم، شاید که توبه کنى.

55. تا بدانى که بدى تبهکاران بر خداپرستان پاکدامن هیچ اثرى ندارد، اینک من از آن مى خورم.

56. هنگامى که این را گفتم، چنین دعا کردم: اى خداى پدرانم و اى فرشته ابراهیم، با من باشید. سپس از آن خوردم.

57. هنگامى که این را دید، چهره خود را بر پاهایم نهاد و گریست. من او را بلند کردم و اندرز دادم.

58. وى قول داد که دیگر مرتکب چنین گناهى نشود.

59. ولى دل او دوباره به بدى گرایید و وى به اطراف خود نگریست که چگونه مرا به دام اندازد و با ناله جانسوزى بر زمین افتاد، گرچه بیمار نبود.

60. هنگامى که شوهرش او را دید، گفت: چرا چهره ات دگرگون شده است؟

61. وى گفت: دردى در دل دارم و ناله روحم مرا آزار مى دهد. بنابراین، شوهرش او را که بیمار نبود، آرام کرد.

62. از این رو، وى فرصت را غنیمت شمرد و هنگامى که شوهرش بیرون بود، بر من هجوم آورد وگفت: اگر با من نخوابى، خود را به دارخواهم زد یا از جاى بلندى پرت خواهم کرد تا بمیرم.

63. هنگامى که دیدم روح بِلعار او را آشفته کرده است، نزد خداوند دعا کردم و گفتم:

64. اى زن بیچاره، گناه تو را آشفته و نگران و کور کرده است.

65. آگاه باش که اگر خود را بکشى، محبوبه شوهرت و هووى تو اَستِهو کودکانت را کتک خواهد زد و نام تو از روى زمین محو خواهد شد.

66. وى گفت: معلوم مى شود تو مرا دوست دارى و همین براى من کافى است: تنها به فکر جان من و فرزندانم باش و خواسته مرا برآور.

67. او نمى دانست که من این را به خاطر خداوندگارم گفتم و نه به خاطر او.

68. زیرا هرگاه کسى اسیر شهوت زشتى شود و مانند آن زن برده آن گردد، هر چیز خوبى را که در مورد آن شهوت بشنود، آن را مطابق خواهش هاى خود مى فهمد.

69. از این رو، فرزندانم، به شما مى گویم که حدود ساعت شش بود که او از نزد من رفت و من همه روز و همه شب را نزد خداوند زانو زدم و هنگام سپیده دم برخاستم و مدتى گریستم و نیایش کردم که از دست او رهایى یابم.

70. سرانجام جامه ام را محکم چسبید و مرا سخت کشید تا با او رابطه برقرار کنم.

71. هنگامى که دیدم دیوانهوار جامه ام را محکم گرفته است، آن را رها کردم و برهنه گریختم.

72. در حالى که او جامه ام را در دست محکم گرفته بود، مرا متهم کرد و هنگامى که شوهرش آمد، او مرا در خانه اش زندانى کرد و فرداى آن روز مرا تازیانه زد و به زندان فرعون فرستاد.

73. هنگامى که در بند بودم، اندوهْ آن زن مصرى را آزار مى داد. او مى آمد و مى شنید که من خداوند را سپاس مى گویم و در آن جاى تاریک او را تسبیح مى کنم و با شادى و فرح خدایم را مى ستایم که مرا از خواهش شهوانى آن زن مصرى نجات داد.

74. او بارها برایم پیام فرستاد و گفت: با خواسته من موافقت کن تا تو را از بند برهانم و از تاریکى آزادت کنم.

75. من حتى در اندیشه خویش به او گرایش پیدا نکردم.

76. زیرا خدا کسى را دوست دارد که در بیغوله هاى تبهکارى نیز روزه را با پاکدامنى درمى آمیزد و نه کسى را که در اقامتگاه پادشاهان عیش و نوش را با ستمگرى درمى آمیزد.

77. و اگر کسى با پاکدامنى زیست کند و جویاى عظمت باشد و خداى اعلى بداند که چنین چیزى به مصلحت اوست، آن را به وى عطا مى کند.

78. چندین بار آن زن، حتى اگر بیمار بود، بیگاه به سراغم مى آمد و هنگام نیایش به صدایم گوش مى داد!

79. و هنگامى که ناله اش را مى شنیدم، خاموش مى شدم.

80. زیرا هنگامى که در خانه اش بودم، بازوان و سینه و پاى خود را برهنه مى کرد تا با او بخوابم؛ زیرا وى بسیار زیبا بود و براى فریب دادن من خود را به شیوه دلپذیرى آراسته بود.

81. و خداوند مرا از نیرنگ هاى او نگه داشت.

 

فصل دوم

1. اینک فرزندانم، مى بینید که کار شکیبایى و نیایش و روزه چه بزرگ است.

2. شما نیز اگر دنبال پاکدامنى و پاکى همراه با شکیبایى و نیایش و در کنار روزه و فروتنى بروید، خداوند میان شما ساکن خواهد شد؛ زیرا او پاکدامنى را دوست دارد.

3. و کسى که خداى اعلى در او سکونت کند، هرگاه در معرض رشک یا بردگى یا تهمت قرار گیرد، خداوندى که در او سکونت دارد، به سبب پاکدامنى وى، نه تنها او را از بدى مى رهاند، بلکه به وى عزت مى دهد، همان طور که در مورد من چنین شد.

4. زیرا مقام آن شخص به هر شیوه، در کردار و در گفتار و در پندار بلند مى شود.

5. برادرانم مى دانستند که پدرم مرا دوست دارد، ولى من در اندیشه خود را برتر نمى دانستم: گرچه کودک بودم، ترس خدا را در دل داشتم؛ زیرا مى دانستم که هر چیز از میان مى رود.

6. و من از روى بداندیشى خود را از ایشان بالاتر نمى گرفتم، بلکه برادرانم را احترام مى کردم و به همین علت، حتى هنگامى که مرا مى فروختند، از این که به اسماعیلیان بگویم پسر یعقوب، آن مرد بزرگ و قدرتمند هستم، خوددارى کردم.

7. فرزندانم، شما نیز در هر کارى که پیش رویتان قرار مى گیرد، از خدا بترسید و برادرانتان را احترام کنید.

8. زیرا هر کس که به شریعت خداوند عمل کند، خداوند وى را دوست خواهد داشت.

9. هنگامى که با اسماعیلیان به ایندوکولپیتا[49] آمدم، از من پرسیدند:

10. آیا تو برده هستى؟ پاسخ دادم: آرى، من یک برده خانه زاد هستم؛ زیرا نمى خواستم برادرانم را شرمنده کنم.

11. مهتر آنان گفت: تو برده نیستى؛ سیمایت نیز چنین گواهى مى دهد.

12. ولى من گفتم که برده ایشان هستم.

13. بارى، هنگامى که به مصر آمدیم، آنان درباره من نزاع مى کردند که چه کسى مرا بخرد و ببرد.

14. از این رو، مصلحت دانستند تا زمانى که دوباره کالا مى آورند، نزد بازرگان خریدارِ کالاهایشان در مصر بمانم.

15. خداوند مرا در چشمان آن بازرگان عزیز کرد و او خانه اش را به من سپرد.

16. و خداوند به سبب من به وى برکت داد و بر سیم و زر و خدمتکاران خانه اش افزود.

17. و من سه ماه و پنج روز با او بودم.

18. در حدود آن روزگار، آن زن مِمْفیسى یعنى همسر پِنتِفریس[50] با شکوه و جلال در ارابه اى نزد من آمد؛ زیرا از خصى خود درباره من چیزى شنیده بود.

19. وى به شوهرش گفت: آن بازرگان به وسیله یک جوان عبرانى توانگر شده و مى گویند این جوان قطعاً از سرزمین کنعان ربوده شده است.

20. اکنون درباره او دادگرى کن و آن جوان را به خانه اش برگردان تا خداى عبریان تو را مبارک گرداند؛ زیرا لطف آسمانى با اوست.

21. سخن وى پِنتِفریس را ترغیب کرد و او بازرگان را خواست و به وى گفت:

22. این چیست که مى گویند توکسانى را از سرزمین کنعان مى ربایى وبه عنوان برده مى فروشى؟

23. بازرگان روى پاى او افتاد و التماس کرد و گفت: خداوندگارم، نزد تو التماس مى کنم؛ زیرا نمى دانم چه مى گویى.

24. پِنتِفریس گفت: پس این برده عبرى از کجاست؟

25. پاسخ داد: اسماعیلیان وى را تا زمان بازگشتشان به من سپرده اند.

26. ولى او سخنش را باور نکرد و دستور داد وى را برهنه کنند و بزنند.

27. از آن جا که او بر اظهارات خود پافشارى مى کرد، پِنتِفریس گفت: جوان را بیاورید.

28. هنگامى که مرا آوردند، به پِنتِفریس سر فرود آوردم؛ زیرا وى در رتبه سوم کارگزاران فرعون بود.

29. او مرا به کنارى برد و گفت: تو برده اى یا آزاد؟

30. گفتم: برده.

31. گفت: برده چه کسى؟

32. گفتم: برده اسماعیلیان.

33. گفت: چگونه برده آنان شدى؟

34. گفتم: آنان مرا از سرزمین کنعان آورده اند.

35. گفت: قطعاً دروغ مى گویى، و بى درنگ دستور داد مرا برهنه کنند و بزنند.

36. بارى، آن زن مِمْفیسى از پنجره مشاهده کرد که مرا مى زنند؛ زیرا خانه وى نزدیک بود. او براى شوهرش پیغام فرستاد و گفت:

37. داورى تو به دور از عدالت است؛ زیرا تو مرد آزادى را که ربوده اند، به گونه اى مجازات مى کنى که گویا تخلف ورزیده است.

38. هنگامى که با وجود کتک خوردن، سخن خود را تغییر ندادم، دستور داد و گفت: پسر را تا آمدن صاحبانش زندانى کنید.

39. آن زن به شوهرش گفت: چرا این پسر اسیر را که آزاد به دنیا آمده است، در بند مى کنى، در حالى که باید او را رها کرد و مورد حمایت قرار داد؟

40. زیرا او به سبب خواهش گناه مى خواست مرا ببیند، ولى من از همه این امور بى اطلاع بودم.

41. شوهر پاسخ داد: نزد مصریان مرسوم نیست چیزى را که به دیگرى تعلق دارد، پیش از اقامه دلیل بگیرند.

42. این در مورد بازرگان؛ اما در مورد پسر، وى باید زندانى شود.

43. بارى، پس از بیست و چهار روز اسماعیلیان آمدند؛ زیرا آنان شنیده بودند که پدرم یعقوب درباره من بسیار سوکوار است.

44. آنان آمدند و به من گفتند: چرا گفتى برده اى؟ اکنون ما دانسته ایم که تو پسر مردى قدرتمند در سرزمین کنعان هستى و پدرت پیوسته براى تو در پلاس و خاکستر سوکوارى مى کند.

45. هنگامى که این سخن را شنیدم، درونم آشفته شد و دلم فرو ریخت و به شدت مى خواستم گریه کنم! ولى از این کار خوددارى کردم تا برادرانم را شرمنده نسازم.

46. به آنان گفتم: من نمى دانم، من یک برده هستم.

47. از این رو، ایشان رایزنى کردند که مرا بفروشند تا در دست آنان یافت نشوم.

48. زیرا ایشان از پدرم مى ترسیدند که مبادا بیاید و انتقام سختى از آنان بگیرد.

49. زیرا شنیده بودند که وى به سبب خدا و به سبب مردم قدرتمند است.

50. آن گاه بازرگان به ایشان گفت: مرا از داورى پِنتِفریس رها کنید.

51. آنان آمدند وازمن درخواست کرده، گفتند: بگوکه ما تورا با پول خریده ایم تا دست ازما بردارد.

52. اینک آن زن مِمْفیسى به شوهرش گفت: جوان را بخر؛ زیرا شنیده ام که وى را مى فروشند.

53. آن زن بى درنگ یک خصى را نزد اسماعیلیان فرستاد و از آنان خواست مرا بفروشند.

54. ولى خصى حاضر نشد مرا به بهایى که آنان مى گفتند، بخرد و به همین دلیل پس از این نظرخواهى به بانو گفت که آنان در مقابل غلام، بهاى گزافى را مى طلبند.

55. آن زن خصى دیگرى را فرستاده، گفت: حتى اگر براى او دو مینا[51] بخواهند، به آنان بده و از دادن زر دریغ مکن؛ فقط پسرک را بخر و او را نزد من بیاور.

56. از این رو، خصى رفت و به آنان هشتاد قطعه طلا داد و مرا دریافت کرد، ولى به آن زن مصرى گفت: یکصد قطعه طلا داده ام.

57. من از این موضوع آگاهى یافتم، ولى خاموش ماندم تا وى شرمنده نشود.

58. از این رو، فرزندانم، شما مى بینید چه چیزهاى بزرگى را تحمل کردم تا برادرانم را شرمسار نکنم.

59. شما نیز یکدیگر را دوست بدارید و با بردبارى خطاهاى یکدیگر را پنهان کنید.

60. زیرا خدا از یگانگى برادران و از نیت دلى که از محبت لذت مى برد، شاد مى شود.

61. و هنگامى که برادرانم به مصر آمدند، دیدند که من پولشان را به آنان برگردانده ام و آنان را سرزنش نمى کنم و دلدارى مى دهم.

62. پس از مرگ پدرم یعقوب، آنان را افزون تر دوست داشتم و همه چیزهایى را که او دستور داده بود، بسیار بیشتر براى آنان انجام دادم.

63. من نگذاشتم که آنان به کوچک ترین مشکلى گرفتار شوند و هر چه را در دست داشتم، به آنان دادم.

64. فرزندان ایشان فرزندان من بودند و فرزندان من خدمتکاران ایشان؛ و زندگى شان زندگى من بود و همه رنج آنان رنج من و همه ناخوشى آنان ناتوانى من بود.

65. زمین من زمین آنان بود و رأى آنان رأى من.

66. و من از روى جاه و جلال جهانىِ خویش خود را از آنان برتر ندانستم، بلکه میان ایشان مانند یکى از کوچک ترین آنان بودم.

67. بنابراین، فرزندانم، اگر شما در دستورهاى خداوند راه روید، او شما را بالا خواهد برد و تا ابد با چیزهاى خوب برکت خواهد داد.

68. اگر کسى در صدد باشد با شما بدى کند، با او خوبى و براى او دعا کنید تا خداوند شما را از همه بدى ها رهایى بخشد.

69. زیرا اینک شما مى بینید که من به سبب فروتنى و بردبارى توانستم دختر کاهن هِلیوپولیس[52]را به همسرى بگیرم.

70. و همراه همسرم یکصد قنطار طلا به من دادند و خداوند آنها را به خدمت من گماشت.

71. خداوند مرا به زیبایى گل و برتر از همه زیبایان اسرائیل ساخت و زیبایى و نیرویم را تا سن پیرى حفظ کرد؛ زیرا من در هر چیز مانند یعقوب بودم.

72. فرزندانم، رؤیایى نیز دیده ام که شنیدن دارد.

73. دوازده غزال نر را در حال چریدن دیدم که نُه رأس از آنها در سراسر زمین پراکنده شدند، همچنین سه رأس دیگر.[53]

74. و من دیدم از یهودا باکره اى که جامه کتان پوشیده بود، به دنیا آمد و از او بره اى یکرنگ زاده شد. در سمت چپ بره، چیزى مانند شیر بود و همه جانوران به او یورش بردند، ولى بره بر آنها پیروز شد و آنها را درید و زیر پاى خود خرد کرد.

75. و فرشتگان و مردم و همه سرزمین به خاطر او شادى کردند.

76. این چیزها به موقع در روزهاى آخر واقع خواهد شد.

77. از این رو، فرزندانم، دستورهاى خداوند را رعایت کنید و لاوى و یهودا را گرامى بدارید، زیرا از آنان بره خدا براى شما ظاهر خواهد شد، همان که گناه جهان را برمى دارد و همه امت ها و اسرائیل را نجات مى دهد.

78. زیرا ملکوت او یک ملکوت جاوید است که هرگز پایان نمى یابد، ولى پادشاهىِ من میان شما پایان خواهد یافت، همان طور که آلاچیق صحرانشینان پس از تابستان برچیده مى شود.

79. زیرا من مى دانم که پس از مرگ من، مصریان شما را آزار خواهند داد، ولى خدا انتقام شما را خواهد گرفت و شما را به جایى که به پدرانتان وعده داده است، خواهد برد.

80. و شما استخوان هاى مرا با خود حمل خواهید کرد؛[54] زیرا هنگامى که استخوان هاى من به آن جا برده شود، خداوند با شما در روشنایى خواهد بود و بِلعار با مصریان در تاریکى به سر خواهد برد.

81. جنازه مادرتان اَسنات را به هیپودْروم[55] ببرید و نزدیک مادرتان راحیل به خاک سپارید.

82. یوسف پس از آن که این چیزها را گفت، پاهاى خود را دراز کرد و در سن پیرى خوبى درگذشت.

83. همه اسرائیل و همه مصر براى او سوکوارى و عزادارى بزرگى کردند.

84. هنگامى که بنى اسرائیل به مصر مى رفتند، استخوان هاى یوسف را با خود برداشتند و با پدرانش در حبرون به خاک سپردند، و مدت عمر وى یکصد و ده سال بود.

 

12. عهد بنیامین

دومین پسر یعقوب از راحیل

فصل اول

1. نسخه سخنان بنیامین که پس از یکصد و بیست و پنج سال زندگى، مراعات آنها را به پسرانش دستور داد.

2. او آنان را بوسید و گفت: همان طور که اسحاق در سن پیرى براى ابراهیم زاده شد، من نیز در سن پیرى یعقوب به دنیا آمدم.

3. از آن جا که مادرم راحیل هنگام تولدم درگذشت، من بى شیر ماندم و کنیز وى بِلهه مرا شیر داد.

4. راحیل پس از زادن یوسف دوازده سال عقیم ماند و پس از آن که دوازده روز نزد خدا نیایش کرد و روزه گرفت، آبستن شد و مرا زایید.

5. زیرا پدرم راحیل را بسیار دوست داشت و دعا مى کرد وى دو پسر براى او بزاید.

6. از این رو، مرا بنیامین نامیدند که به معناى پسر روزهاست.

7. هنگامى که نزد یوسف به مصر رفتم و برادرم مرا شناخت، به من گفت: برادرانم هنگامى که مرا فروختند، به پدرم چه گفتند؟

8. پاسخ دادم: ایشان جامه ات را با خون آغشتند و آن را آورده، گفتند: ببین، این جامه پسر توست.

9. او به من گفت: آرى، اى برادر، هنگامى که آنان جامه از تنم بیرون کردند، مرا به اسماعیلیان دادند و آنان به من یک فوطه بخشیدند و مرا با تازیانه زدند و دستور دادند بدوم.

10. اما یکى از آنان که مرا با چوب زده بود، با شیرى برخورد کرد و کشته شد.

11. همکاران وى نیز ترسیدند.[56]

12. از این رو، فرزندانم، شما نیز خداوندْ خداى آسمان ها و زمین را دوست بدارید و فرمان هاى او را نگه داشته، شیوه یوسف، آن انسان خوب و مقدس، را سرمشق خود قرار دهید.

13. و فکر خویش را به خوبى ها متوجه کنید، همان طور که مى بینید من چنین هستم؛ زیرا کسى که اندیشه اش درست باشد، هر چیز را درست مى بیند.

14. از خداوند بترسید و به همسایه خود محبت کنید و حتى اگر روح هاى بِلعار در صدد باشند شما را به هر بدى گرفتار کنند، بر شما استیلا نخواهند یافت، همان طور که بر برادرم یوسف استیلا نیافتند.

15. چند تن خواستند او را بکشند، ولى خدا سپر او بود.

16. زیرا کسى که از خدا مى ترسد و به همسایه اش محبت مى کند، روح بِلعار وى را نمى زند و ترس از خدا سپر او مى شود.

17. نیرنگ انسان ها و جانوران در وى کارگر نمى شود؛ زیرا خداوند وى را به سبب محبتى که به همسایه اش دارد، کمک مى کند.

18. زیرا یوسف نیز از پدرمان مى خواست که براى برادرانش دعا کند تا خداوند کارى را که به او انجام داده اند، گناه به حساب نیاورد.

19. یعقوب فریاد زد و گفت: فرزند خوبم، تو بر احساسات درونى پدرت یعقوب غالب شده اى.

20. و او را در آغوش گرفت و دو ساعت وى را مى بوسید و مى گفت:

21. پیشگویى آسمان پیرامون بره خدا و نجات بخش جهان در تو به انجام رسید و یک شخص بى عیب به انسان هاى ستمکار تسلیم خواهد شد و یک شخص بى گناه براى انسان هاى گناهکار در خون عهد براى نجات امت ها و اسرائیل خواهد مرد و بِلعار و خدمتکارانش را نابود خواهد کرد.

22. فرزندانم، آیا پایان کار انسان خوب را مى بینید؟

23. مهربانى او را با دلى پاک سرمشق قرار دهید تا تاج جلال بر سر شما گذارند.

24. زیرا چشم انسان خوب تیره نیست؛ زیرا اوبه همه مردم مهرمىورزد،حتى اگر خطاکار باشند.

25. و اگر آنان از روى بداندیشى به او نیرنگ کنند، وى با کار خوب بر بدى چیره مى شود و خدا سپر اوست. چنین کسى پارسایان را مانند جان خود دوست دارد.

26. اگر کسى جلال یابد، وى رشک نمى برد و اگر کسى توانگر شود، وى غیرت نمىورزد و اگر کسى دلیر باشد، او را مى ستاید. از اهل فضیلت تجلیل مى کند، به انسان هاى بینوا مهر مىورزد، بر ضعیفان ترحم مى کند و خدا را تسبیح مى گوید.

27. و کسى را که داراى نعمت روح والاست، مانند جان خویش دوست دارد.

28. پس اگر شما نیز دلى پاک داشته باشید، تبهکاران با شما در صلح و صفا به سر خواهند برد و اسراف کاران شما را احترام خواهند کرد و به خوبى خواهند گرایید و آزمندان نه تنها از گرایش نابهنجار خویش دست بر خواهند داشت، بلکه حتى کالاى مورد علاقه خود را به اشخاص گرفتار خواهند داد.

29. اگر شما درست کار کنید، حتى روح هاى پلید از شما خواهند گریخت و هیبت شما در دل ها خواهد بود.

30. زیرا جایى که به کارهاى خوب و نور دل ارج مى نهند، حتى تاریکى از آن مى گریزد.

31. و اگر کسى به انسان مقدسى بَزهى انجام دهد، پشیمان مى شود؛ زیرا آن انسان مقدس به دشنام دهنده خود مهربانى مى کند و آرامش خویش را نگه مى دارد.

32. و اگر کسى به یک انسان پارسا خیانت کند، آن انسان پارسا دعا مى کند: وى اگرچه اندکى حقیر شود، پس از چندى با جلالى بسیار فراوان تر جلوه مى کند. همان طور که در مورد یوسف دیدیم.

33. انسان خوب به قدرت فریب در روح بِلعار نمى گراید؛ زیرا فرشته آرامشْ جان او را راهنمایى مى کند.

34. وى از روى هواى نفس به چیزهاى فانى خیره نمى شود و براى کام گرفتن ثروت نمى اندوزد.

35. از لذت ها شاد نمى شود و همسایه را اندوهگین نمى کند و خود را با تجملات نمى آراید و با نگریستن به بالا چشمانش را به خطا نمى اندازد؛ زیرا خداوند بهره اوست.

36. گرایش خوب از انسان ها جلال یا حقارت دریافت نمى کند و خیانت و دروغ و جنگ و دشنام نمى شناسد؛ زیرا خداوند در وى سکونت دارد و جانش را برمى افروزد و او پیوسته براى همه مردم وجد مى کند.

37. نیت خوب دو زبان ندارد: زبان برکت و زبان نفرین؛ زبان اهانت و زبان احترام؛ زبان اندوه و زبان شادى؛ زبان نفاق و زبان صداقت؛ زبان درویشى و زبان توانگرى. او یک گرایش درست و ناب به همه مردم دارد.

38. او بینایى دوگانه و شنوایى دوگانه ندارد؛ زیرا در هر آنچه مى کند و مى گوید و مى بیند، یقین دارد که خداوند نظاره گر جان اوست.

39. او دل خویش را پاک مى کند تا مردم و خدا او را نکوهش نکنند.

40. به همین شیوه، کارهاى بِلعار دو لایه دارد و هیچ یکتایى در آن نیست.

41. از این رو، فرزندانم، به شما مى گویم که از بداندیشى بِلعار بگریزید؛ زیرا او به کسانى که دستورهایش گردن مى نهند، شمشیرى مى دهد.

42. آن شمشیرْ مادر هفت تبهکارى است: در ابتدا بِلعار ذهن را آبستن مى کند و نخست خونریزى است؛ دوم هلاکت؛ سوم محنت؛ چهارم تبعید؛ پنجم کمیابى؛ ششم هراس؛ هفتم ویرانگرى.

43. بنابراین،خدا قاین را با هفت انتقام نجات داد؛زیرا خداوند هریکصدسال یک بلا برسراوآورد.

44. وى در دویست سالگى به رنج کشیدن آغاز کرد و در نهصد سالگى هلاک شد.

45. زیرا او به خاطر برادرش هابیل با همه بدى ها داورى شد، ولى لَمَک با هفتاد برابر هفت.[57]

46. زیرا پیوسته کسانى که مانند قاین در رشک و ستیز با برادر به سر مى برند، با همان داورى کیفر خواهند شد.

 

فصل دوم

1. فرزندانم، از تبهکارى و رشک و ستیز با برادران خویش بگریزید و به خوبى و محبت چنگ زنید.

2. کسى که دلى پاک در محبت دارد، با دید زنا به زنى نگاه نمى کند؛ زیرا او در قلب خود هیچ پلشتى ندارد؛ زیرا روح خدا بر وى قرار گرفته است.

3. زیرا خورشید بر اثر تابیدن بر کود و پلشتى آلوده نمى شود، بلکه از آن سو، آنها را مى خشکاند و بوى بد آنها را مى زداید. دل پاک نیز چنین است: حتى اگر پلشتى هاى روى زمین آن را در میان گیرد، آنها را پاک مى کند و خود به آنها آلوده نمى شود.

4. من معتقدم که باز هم تبهکارى میان شما خواهد بود و این را از سخنان خَنوخ پارسا دانسته ام: شما به شیوه زناى اهل سدوم زنا خواهید کرد و همه شما جز اندکى هلاک خواهند شد. هرزگى هایى را با زنان تجدید خواهید کرد و ملکوت خداوند میان شما نخواهد بود؛ زیرا وى آن را بى درنگ از شما خواهد گرفت.

5. با این وصف، معبد خداوند در سهم شما واقع خواهد شد[58] و معبد واپسین از نخستین با شکوه تر خواهد بود.

6. دوازده سبط و همه امت ها آن جا گرد خواهند آمد تا این که خداى اعلى با برانگیختن یک نبى که یگانه زاده خواهد شد، نجات خود را بفرستد.

7. او به نخستین معبد وارد خواهد شد و در آن جا به خداوند بى حرمتى خواهند کرد و او را بر درختى بالا خواهند برد.[59]

8. و حجاب معبد دو نیم خواهد شد و روح خدا مانند آتشى که فرو ریخته شود، به سوى امت ها خواهد رفت.

9. وى از مغاک برخواهد آمد و از زمین به آسمان خواهد رفت.

10. و من مى دانم که او روى زمین چه فروتن و در آسمان چه باشکوه خواهد بود.

11. بارى، هنگامى که یوسف در مصر به سر مى برد، من شیفته دیدن سیما و شمایل او بودم و بر اثر دعاى پدرم یعقوب، وى را کاملا به شکلى که بود، در بیدارى و در روز روشن دیدم.

12. بنیامین هنگامى که این سخنان را به انجام رساند، گفت: فرزندانم، آگاه باشید که من در آستانه مردن هستم.

13. پس هر کس از شما با همسایه اش به راستى رفتار کند و شریعت و دستورهاى خداوند را نگه دارد.

14. و من این امور را براى شما به ارث مى گذارم.

15. از این رو، شما نیز آن را به عنوان یک دارایى جاوید به فرزندانتان بسپارید؛ زیرا ابراهیم و اسحاق و یعقوب نیز چنین کردند.

16. زیرا همه این چیزها را آنان به میراث نزد ما نهادند و گفتند: دستورهاى خدا را تا زمانى که خداوند نجات خود را بر همه امت ها مکشوف کند، نگه دارید.

17. آن گاه شما خَنوخ و نوح و سام و ابراهیم و اسحاق و یعقوب را خواهید دید که شادمانه بر دست راست بالا مى روند.

18. ما نیز هر یک بالاى سبط خویش قرار خواهیم گرفت و پادشاه آسمان را که به شکل انسانى فروتن روى زمین ظاهر مى شود، پرستش خواهیم کرد.

19. و کسانى که به او ایمان آورند، از وى شادمان خواهند شد.

20. آن گاه همه مردم از گور برخواهند خاست، برخى براى جلال و برخى براى شرمسارى.

21. و خداوند نخست اسرائیل را به خاطر بى عدالتى آنان داورى خواهد کرد؛ زیرا هنگامى که خدا براى نجات آنان مجسم شد، به او ایمان نیاوردند.

22. و وى همه امت هایى را که هنگام ظاهر شدن روى زمین به او ایمان نیاوردند، داورى خواهد کرد.

23. وى اسرائیل را به وسیله برگزیدگان امت ها محکوم خواهد کرد، درست همان طور که عیسو را به وسیله اهل مدین که برادران خود را فریب دادند تا به زنا و بت پرستى افتادند، سرزنش کرد.[60] آنان از خدا بیگانه شدند و بدین علت در سهم کسانى که از خداوند مى ترسند، کودک شدند.[61]

24. از این رو، فرزندانم، اگر شما طبق دستورهاى خداوند در قداست راه روید، دوباره در امنیت با من ساکن خواهید شد و همه اسرائیل دوباره نزد خداوند گرد خواهند آمد.

25. و دیگر به خاطر ویرانگرى هاى شما گرگ درنده خوانده نخواهم شد،[62] بلکه مرا کارگزار خداوند و کسى که میان نیکوکاران غذا توزیع مى کند، خواهند خواند.

26. و در روزهاى واپسین یک تن محبوب خداوند از اسباط یهودا و لاوى که با دهانش خدا را خشنود مى کند، با دانشى که فروغ امت هاست، ظاهر خواهد شد.

27. وى تا پایان روزگار در کنیسه هاى امت ها و میان فرمانروایان ایشان مانند یک قطعه موسیقى در دهان همه خواهد بود.

28. کردار و گفتار او در کتاب هاى مقدس نوشته خواهد شد و وى براى همیشه برگزیده خدا خواهد بود.

29. و او به وسیله آنان آمدوشد خواهد کرد و همان طور که پدرم یعقوب گفت: وى به جبران کاستى هاى سبط تو برخواهد خاست.

30. هنگامى که بنیامین این سخنان را گفت، پاهاى خود را دراز کرد.

31. و در خواب خوب و زیبایى درگذشت.

32. پسرانش دستورهاى او را انجام دادند و پیکرش را برداشته، کنار پدرانش در حبرون به خاک سپردند.

33. و مدت عمر وى یکصد و بیست و پنج سال بود.

 

 



[1]. Pseudepigrapha به زبان یونانى یعنى «نوشته هاى جعلى».

   [2]. The Forgotten Books of Eden

[3]. پیدایش، 35:22.

[4]. دنباله سخن در بند 24 به بعد آمده و بندهاى 13ـ23 الحاقى است.

[5]. پیدایش، 35:21ـ22.

   [6]. Hades

[7]. «بِلعار» تلفظ یونانىِ واژه عبرى «بِلّیعال» به معناى ویرانگر و تبهکار است (تثنیه، 13:13). مقصود از بِلعار در کتاب حاضر شیطان است.

[8]. یعنى فرشتگان ساقط که در سفر پیدایش، 6:1ـ4 «پسران خدا» و در کتاب رازهاى خَنوخ، 18:3 «شب زنده داران» نامیده شده اند. در کتاب دوم آدم و حوا، 11:4 مى خوانیم که فرزندان پارساى شیث جاى آن فرشتگان را گرفته بودند و به سبب فرشته خویى، «فرزندان خدا» خوانده مى شدند. داستان مفصل آنان در کتاب دوم آدم و حوا، 20 یافت مى شود.

[9]. رک: پیدایش، 49:7 و یوشع، 19:9.

[10]. رک: پیدایش، 34.

[11]. این نام در کتاب داوران، 7:22 آمده و در برخى نسخ آبل مایَم است (رک.: کتاب دوم تواریخ ایام، 16:4). آبل مایَم با اماکنى که در 3:1 آمده تناسب دارد.

[12]. برخى نسخه ها دعاى نسبتاً مفصلى را به این بخش افزوده اند.

   [13]. abysses

[14]. معناى عبارت متن روشن نیست. سپر در زبان یونانى «اَسپیدا» مى شود، ولى «اَسپیس» نام گونه اى مار کبراست که در مصر قدیم نشانه سلطنت بود. از سوى دیگر، سپر در زبان عبرى «شیریون» است که با نام کوه «سِریون» (تثنیه، 3:9) شباهت دارد.

[15]. نام دیگر شهر «بیبلوس» در شمال بیروت که واژه «پاپیروس» از آن گرفته شده است.

[16]. یکى از شهرهاى یونانى نشین فلسطین، کنار دیکاپولیس که نام آن در برخى کتیبه ها آمده است.

[17]. پیدایش، 49:5ـ7.

[18]. شرح لباس هاى کهانت در خروج، 28 و 29:5ـ9 و لاویان، 8:7ـ13 آمده است.

[19]. توجیه اشاره لاوى به نام اورشلیم در بند 45.

[20]. این نام در تورات (پیدایش، 46:11 و خروج، 6:16) جرشون است به معناى «بیگانه».

[21]. یوکابد به معناى جلال خداست و پایان بند به همین معنا اشاره مى کند.

[22]. در تورات (خروج، 6:17) لِبنى آمده است.

[23]. در تورات (خروج، 6:18) یِصهار آمده است.

[24]. «عمرام عمه خود یوکابَد را به زنى گرفت و او براى وى هارون و موسى را زایید» (خروج، 6:20). ازدواج با عمه بعداً در تورات حرام شده است (لاویان، 18:12).

[25]. پیدایش، 34:26.

[26]. مقصود از هفته هفت سال است و هفتاد هفته یعنى چهارصد و نود سال.

[27]. یوبیل به پنجاهمین سال گفته مى شود.

[28]. مقصود از خاله، راحیل است که به نقل تورات (پیدایش، 29)، با خواهرش لیه در یک زمان همسر یعقوب بوده اند. ازدواج همزمان با دو خواهر بعداً در تورات حرام شده است (لاویان، 18:18).

[29]. این نام در کتاب اول تواریخ ایام، 4:22 آمده است.

[30]. گفته مى شود واژه اَربیل در هوشع، 10:14 به این صورت تغییر شکل یافته است.

[31]. رک: پیدایش، 38:1ـ2. نام این زن در تورات «شوعه» ضبط شده است.

[32]. رک: پیدایش، 38.

[33]. در پیدایش، 38:18 به جاى دیهیم پادشاهى، مُهر آمده است.

[34]. معبد متحرکى که دستور ساختن آن در خروج، 25 آمده است.

[35]. چراغدان هفت شاخه اى که دستور ساختن آن در خروج، 25:31ـ40 آمده است.

[36]. مصریان هنگام مومیایى کردن اجساد، محتویات شکم را خارج مى کردند (رک: تاریخ هرودت، کتاب دوم 86).

[37]. رک: سفر پیدایش، 30:14ـ18.

[38]. رک: پیدایش، 30: 25ـ43.

[39]. تثنیه، 25:5ـ10.

[40]. شهر تروگلودیان بر کرانه باخترى خلیج فارس بوده است و در ترجمه سبعینیه کتاب دوم تواریخ ایام، 12:3 به جاى سُکّیان، تروگلودیان یافت مى شود.

[41]. سبط زبولون کنار دریاچه جلیل مى زیسته است. رک.: پیدایش، 49:13 و عهد یهودا، 4:29.

[42]. سبط هاى افرایم و منسى، نسل حضرت یوسف(ع).

[43]. پیدایش، 49:21.

[44]. رک: عهد رئوبین، 2:18.

[45]. ظاهراً همان مکانى است که در کتاب دوم تواریخ ایام، 26:6 یَبنه نامیده شده است.

[46]. یعنى جانورى او را نخورده است.

[47]. طبق تورات، تنها گوشت چارپایانى را مى توان خورد که سم آنها شکافته باشد و نشخوار کنند. خرگوش نشخوار مى کند، ولى سم شکافته نیست؛ پس گوشت آن حرام است (لاویان، 11:6).

[48]. مِمفیس یا مَنف پایتخت قدیم فراعنه که ویرانه هاى آن اکنون در 30 کیلومترى جنوب قاهره یافت مى شود.

[49]. نام منطقه اى ناشناخته، احتمالا در اطراف خلیج فارس.

[50]. تلفظ یونانى واژه «فوطیفار» مذکور در پیدایش، 39:1 به بعد.

[51]. واحد پول معروفى در جهان باستان.

[52]. به یونانى به معناى «شهر خورشید»، لقب شهر «اون» در مصر باستان (پیدایش، 41:45) که مرکز پرستش خورشید بوده است.

[53]. مقصود از دوازده غزال نر دوازده سبط بنى اسرائیل است که نُه سبط را آشوریان و سه سبط دیگر را بابلیان به اسیرى بردند.

   نسخه ارمنى کتاب مى افزاید: «و دیدم که آن سه غزال به سه بره تبدیل شدند. آنها به خداوند التماس کردند و خداوند آنها را به مکانى سبز و خرم راند و از تاریکى به نور رهنمون شد. آنها به خدا التماس کردند که غزال هاى دیگر به آنها بپیوندند و چنین شد. آن گاه آنها مانند دوازده میش شدند و در اندک زمانى افزایش یافتند و گله هاى بسیارى شدند. سپس دیدم که دوازده گاو نر از گوساله ماده اى شیر مى خورند. گوساله یک دریا شیر مى داد و دوازده گله و میش هاى بسیارى آن را مى خوردند. شاخ هاى گاو نر چهارم به آسمان مى رسید وبراى گله ها مانند بارویى بود و میان دو شاخش، شاخ سومى وجود داشت. گاو نرى را نیز دیدم که دوازده بار گرد آنها گشت و به گاوها کمک کرد.»

   مقصود از دوازده گاو در این متن، دوازده سبط بنى اسرائیل و مقصود از گوساله ماده فلسطین است. گاو نر چهارم سبط یهودا چهارمین فرزند یعقوب است. شاخ سوم در دانیال، 7:8 نیز آمده است.

[54]. پیدایش، 50:25 و خروج، 13:19.

[55]. اَسنات همسر یوسف (پیدایش، 41:45) بود و هیپودْروم (در یونانى به معناى میدان) طبق ترجمه سبعینیه (پیدایش، 48:7) مدفن راحیل است.

[56]. برخى از نسخه ها مى افزایند: «و تصمیم به فروختن من گرفتند.»

[57]. پیدایش، 4:24.

[58]. هنگامى که قلمرو بنى اسرائیل دو نیم شد، اسباط یهودا و بنیامین در کشور یهودا قرار گرفتند که اورشلیم مرکز آن بود. ده سبط دیگر در کشور اسرائیل بودند و به اورشلیم و معبد آن دست رسى نداشتند.

[59]. یعنى وى را به دار خواهند زد.

[60]. چنین چیزى در کتاب مقدس نیست.

[61]. متن ابهام دارد.

[62]. پیدایش، 49:27.