تاریخ دریافت: 21 فروردین 1397،
تاریخ پذیرش: 21 فروردین 1397
چکیده
محمد بن حسن صفّار، یکی از شخصیتهای بزرگِ قم در قرن سوم هجری است که دربارهٔ وی اختلاف است؛ از یک سو، شخصیتی همچون نجاشی ضمن توثیق، وی را عظیمالقدر، راجح و قلیلالسقط در روایت میخواند. از سوی دیگر، گروهی بر کتابش خُرده گرفته و علّت آن را غلوّ و زیادهگویی در شأن اهلبیت (ع) دانستهاند. درباره نادرستبودن نسبت غلوّ در ذات، به محمد بن حسن صفّار، به قرائنی همچون تجلیل علمای رجال از صفّار، نسبتندادن غلوّ به وی در هیچیک از کتب رجالی یا فهرستی، منسوببودن کتاب الرد علی الغلاة به صفّار و وجود روایاتی در نفی و انکار غلوّ در کتاب بصائر الدرجات وی میتوان استدلال کرد. همچنین، با توجه به وجود معانی مختلف برای غلوّ در صفات و نسبیبودن معنای آن، ویژگی بارز قمیان در پرهیز از احادیث ضعیف و غلوآمیز و مقابله با ناقلان آن، اخذ و استفاده اصحاب قمی از روایات و کتب او، کثرت روایات او در کتب اربعه و نقل محمد بن یحیی از روایات بصائر الدرجات العطار در همان دوره، میتوان گفت این احتمال که صفّار در زمرهٔ غلوکنندگان بوده، توهّمی بیش نیست و استثنای ابنولید در خصوص کتاب بصائر الدرجات، حاکی از مشی خاص او است، نه غلوّ صفّار
جانشینی پیامبر به عنوان بحثبرانگیزترین مسئله در تاریخ اسلام، همواره اندیشهها را وقف خود کرده و مشکلات عمیقی را در امت اسلامی موجب شده است. نگاه سطحی یا غالیانه به مسئلهٔ جانشینی و امامت، گروههای مسلمان را در معرض خسارت و نقصان یا اتهام و تکفیر و انکار قرار داده است. اعتقاد و التزام به امامت، مبتنی بر شناخت صحیح از مقام و خصایص امامت است. از طرفی افراد متهم به غلوّ در سلسلهٔ اسناد بسیاری از روایات عقیدتی و فقهی قرار دارند، و از طرف دیگر، با روشننشدن وضع آنان، آن روایات بلاتکلیف میماند. لذا بررسی غالیبودن یا نبودن چنین افرادی ضرورت مییابد.
از جمله کسانی که شائبهٔ غلوّ درباره او وجود داشته، محمد بن حسن صفّار است که ما در این نوشتار شخصیت وی و غالیبودنش را بررسی میکنیم. همچنین، یکی دیگر از محورهای بحث ما دربارهٔ کتاب وی به نام بصائر الدرجات است که تنها اثر باقیمانده از او است.
احوال شخصی
محمد بن حسن بن فَروخ الصفّار، از اصحاب امام حسن عسکری (ع) (طوسی، 1373: 402)، یکی از شخصیتهای بزرگِ قم در قرن سوم هجری (نجاشی، 1365: 354) و از صاحبنظران در فنّ حدیث[i] و فقه[ii] است. کنیه او به اتّفاق همهٔ محدّثان و علمای علم رجال، «ابوجعفر» ذکر شده است؛ اما این منابع نسبت به القاب او کاملاً همداستان نیستند. القابی که منابع برای او ثبت کردهاند عبارت است از: صفّار (طوسی، 1373: 402)، مموله (همان)، ابنمعافا (علوی، 1428: 87) و اعرج (نجاشی، 1365: 354).
سال ولادت محمّد بن حسن صفّار مشخّص نیست؛ امّا سال وفات او را 290 ه.ق.، ثبت، و محلّ وفاتش را قم ذکر کردهاند (همان).
جایگاه فقهی، کلامی و حدیثی
علمای علم رجال، صفّار را به اینکه از وجوه اصحاب در قم بوده، ستوده و ضمن توثیق، وی را عظیمالقدر و راجح و قلیلالسقط در روایت خواندهاند (همان). مؤلفان بزرگی چون محمد بن علی بن الحسین بن بابویه، پدر شیخ صدوق (حر عاملی، 1409: 29/227)، محمد بن قولویه (پدر جعفر بن محمد بن قولویه، صاحب کامل الزیارات) (طوسی، 1407: 1/212)، حسن بن الفضل بن الحسن الطبرسی (حر عاملی، 1409: 25/34)، علی بن موسی بن جعفر بن طاوس (همان: 7/88)، محمد بن الحسن بن احمد بن الولید (طوسی، 1407: 1/7) و محمد بن یحیی العطار (کلینی، 1407: 1/526) از او حدیث نقل کردهاند.
فهرستنگارانی همچون نجاشی، قریب چهل عنوان از آثار صفّار را فهرست کردهاند، که عمدتاً در ابواب فقه و پارهای در مباحث مختلفی همچون دعا، زیارت، اخلاقیات، تاریخ و اعتقادات است (نجاشی، 1365: 354) و خود حاکی از علم و دانش فراگیر او است. نکتهٔ مهم در این میان آن است که به جز بصائر الدرجات همهٔ آثار وی از میان رفته و به دست ما نرسیده است. این کتاب ابواب گوناگونی دارد که هر باب شامل احادیثی است که یک دوره «امامشناسی در مکتب اهلبیت (ع)» را عرضه میکند؛ به استثنای مقداری از آغاز کتاب که دربارهٔ اهمیت علم و شرافت عالم سخن میگوید بقیهٔ مطالب، حول شناخت ائمّه و مناقب ایشان دور میزند. کتاب بصائر الدرجات ده بخش دارد و هر بخش، حدود بیست باب.
در مجموع، میتوان مباحث این کتاب را در دو عنوان: «فضائل و مناقب» و «علوم اهلبیت (ع)» خلاصه کرد. بیشترین موضوعات کتاب بصائر الدرجات در باب علوم اهلبیت (ع) است که مهمترین عناوین آن عبارت است از:
1. ویژگیهای علمی اهلبیت (ع) که ایشان گنجینههای دانش (صفّار، 1404: 1، 9)، ظرف دانش الاهی (همان: 56 و 104)، وارث دانش پیامبران (همان: 48 و 109)، آگاهترین مردم (همان: 8 و 33)، راسخان در علم (همان: 202) و کانون دانش الاهی (همان: 56) هستند.
2. ابواب علوم اهلبیت (ع): ایشان به دانش قرآن (علم الکتاب) (همان: 66 و 193)، تأویل قرآن (همان: 194)، نام اعظم خدا (همان: 208)، تمام زبانها [انسانها، اجنّه، و هر جانور دیگر] (همان: 90 و 333)، هر آنچه بوده و خواهد بود (همان: 83 و 86)، زمان مرگ و میرها و بلاها (همان: 118)، هر آنچه در آسمان و زمین است (همان: 124) و آنچه خداوند در شب و روز پدید میآورد (همان: 324)، آگاهی کامل دارند.
3. مبادی علوم اهلبیت (ع): ایشان دانش خویش را از آموزش پیامبر (ص) (همان: 302)، اصول علم (همان: 299)، کتب پیامبران: (همان: 132)، کتاب امام علی (ع)، مصحف فاطمه (س)، جامعه و جفر (همان: 142 و 150) فرا میگیرند.
4. چگونگی علم اهلبیت (ع): ایشان هر گاه بخواهند میدانند (همان: 315)، علم برای آنها قبض و بسط یافته و علمشان فزونی مییابد (همان: 130 و 392).
موضوع دیگر کتاب، فضائل و مناقب است که به طور کلی میتوان به ماهیت منحصر به فرد اهلبیت (ع) و شیعیان ایشان در این بخش اشاره کرد که شامل عناوین طینت (همان: 288-289)، قراردادن استوانههای نور برای اهلبیت (ع) و استفاده از آن در سراسر زندگی و نظارهٔ اعمال بندگان در شرق و غرب (همان: 431-443) است.
همچنین، در این موضوع، تواناییهای ویژهٔ اهلبیت مانند زندهکردن مردگان، شفای بیماریهای لاعلاج همچون شفادادن نابینا و جذامی، نمایان شده است (همان: 269).
بصائر الدرجات یکی از کتب معتبر کهن شیعی است که از زمان نگارش تا کنون، پیوسته محل توجّه علما و فقها و بزرگان شیعه بوده و در کتابهای خود به بیشتر روایات آن اعتماد، و بدان استناد کردهاند؛ کسانی همچون کلینی در الکافی،[iii] نعمانی در الغیبة،[iv] مجلسی در بحار الأنوار،[v] طوسی در تهذیب الاحکام،[vi] و صدوق در الخصال.[vii]
مستشرقان نیز در سالهای اخیر به این کتاب توجّه کردهاند، از جمله آندره نیومن، استاد مطالعات اسلامی و ایرانی در دانشگاه ادینبرگ انگلستان، در کتابی با عنوان دوران شکلگیری شیعهٔ اثناعشری: گفتمانِ حدیثی میان قم و بغداد[viii] ضمن بررسی مدرسهٔ قم و بغداد، نظر صفّار و کلینی دربارهٔ ائمه و امامت را مقایسه میکند و در فصل پنجم کتاب، دربارهٔ بصائر الدرجات سخن میگوید و روایات آن را با آمار بررسی میکند (نیومن، 1386: 303-349).[ix]
یا امیرمعزی در کتاب رهنمای الوهی در تشیع نخستین ضمن بیان روشهای مطالعهٔ ادیان، روش پدیدارشناسی را انتخاب، و ماجرای کاربستِ آن در مطالعهٔ تشیع را بیان کرده است. سپس به تجزیه و تحلیل تحولات معنایی واژهٔ «عقل» پرداخته و دو سنت را برای مرحلهٔ اولیهٔ تدوین و تکوین مکتب امامیه برشمرده و صفّار را از سنت «باطنی غیرعقلی» دانسته است (موحدیان عطّار، 1390: 330-344).
با مطالعهٔ کتاب نیومن و تحقیقات افرادی همچون اتان کلبرگ (Etan Kohlberg) و امیرمعزّی بهخوبی این حقیقت آشکار میشود که بصائر الدرجات میتواند چه جایگاهی در میان مجامع مطالعات علوم اسلامی داشته باشد.
یکی از اشکالاتی که درباره این کتاب مطرح شده، این است که یکی از شاگردان بسیار سرشناس صفّار، یعنی محمد بن حسن بن ولید، معروف به ابنولید، که شیخ قمیها و استاد شیخ صدوق بوده است، اجازهٔ نقل این کتاب را به شاگردان خود نمیداده و در اصطلاح علم رجال، آن را استثنا کرده است.
منشأ اشکال غلوّ
منشأ بروز اشکال غلوّ در خصوص کتاب بصائر الدرجات، عبارتی در رجال نجاشی است. نجاشی در کتاب رجال خود در طریق رسیدنش به کتب صفّار میگوید:
أخبرنا بکتبه کلّها ما خلا بصائر الدرجات أبوالحسین علی بن احمد بن محمد بن طاهر الأشعری القمی قال: حدّثنا محمد بن الحسن بن الولید عنه بها. و أخبرنا أبوعبداللّه بن شاذان قال: حدّثنا احمد بن محمد بن یحیی عن أبیه عنه بجمیع کتبه و ببصائر الدرجات (نجاشی، 1365: ۳۵۴).
با دقت در عبارت مزبور، معلوم میشود که نجاشی از دو راه به کتب دسترسی پیدا کرده است:
اول از طریق ابوالحسین علی بن احمد بن محمد بن طاهر قمی، که همان ابن ابیجِید قمی است، از ابنولید از صفّار؛ در این طریق، نجاشی تصریح دارد که ابنولید همهٔ آثار صفّار به جز بصائر الدرجات او را روایت میکرده؛ یعنی ابنولید در اجازهٔ رواییاش برای ابن ابیجید کتاب بصائر را استثنا کرده است.
دوم از طریق احمد بن محمد بن یحیی الأشعری از پدرش، محمد بن یحیی العطار؛ در این طریق، محمد بن یحیی العطار، همهٔ آثار صفّار و از جمله بصائر را از صفّار روایت کرده است.
این عبارت نجاشی، باعث شده گروهی دربارهٔ بصائر الدرجات اظهاراتی داشته باشند. بنا بر گزارش مجلسی، گروهی درباره صفّار موضعگیریهای مبهمی کرده، بر کتابش خُرده گرفته و علّت آن را غلوّ و زیادهگویی در شأن اهلبیت (ع) دانستهاند (مجلسی، 1406: ۱۴/۲۴۰).
همانطور که از عبارت مجلسی پیدا است، منظور از غلوّی که درباره صفّار به کار رفته، غلوّ در صفات است نه در ذات. در معنای غلوّ، اختلاف وجود دارد؛ غلوّ، گاهی در ذات است و گاه در صفات؛ تفکیک میان غلوّ در ذات و غلوّ در صفات، یکی از مباحث لازمی است که آثار فراوانی دارد.
وجود معانی مختلف برای غلوّ و نسبیبودن معنای غلوّ در صفات
الف. غلوّ در ذات
منظور از غلوّ در ذات، آن است که شخص یا گروه غالی، قائل به نبوّت ائمهٔ معصوم یا الوهیت معصومان یا حلول، تناسخ، یا تفویض باشد؛ به عبارت بهتر، ذات معصومان را از مرتبهٔ خود بالاتر بَرَد.
مراد از اعتقاد به حلول، آن است که شخصی معتقد به حلول روح خدایی در بدن افراد انسانی شود؛ و منظور از تناسخ، انتقال روح از بدنی به بدن دیگر در همین جهان است.
بعضی از گروههای معتقد به حلول و تناسخ، ابتدا قائل به حلول روح خدایی در حضرت آدم (ع) یا پیامبر اکرم (ص) یا امام معصوم میشدند؛ و پس از آن، با تناسخ، این حلول را ادامه میدادند تا آن را دربارهٔ همهٔ رهبران خود، مانند ابوالخطاب و ... اثبات کنند.
مقصود از اعتقاد به تفویض، آن است که شخص به مخلوقبودن پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) قائل باشد، اما پس از خلقشدن آنها، آن دو را عهدهدار آفرینش و روزیرساندن و میراندن و زندهکردن بداند. به عبارت دیگر، قائل به واگذاری این امور از سوی خداوند به پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) باشد. این اعتقاد گروهی از غلات با عنوان «مفوّضة» بوده است (مجلسی، 1403: 5/328).
اعتقادات یادشده یا بخشی از آنها از سوی گروههای مختلف غلات در زمان ائمه ابراز شد. مثلاً مغیرة بن سعید بَجَلی که در زمان امام باقر (ع) میزیست، ابتدا امام باقر (ع) را به حدّ خدایی رساند و آنگاه خود را به عنوان پیامبر و امام از طرف او، به مردم معرّفی کرد (اشعری، 1400: 6). نیز بعضی از عقاید خطّابیه، که از پیروان محمد بن مقلاص اسدی معروف به ابوالخطاب بودند، چنین بیان شده است:
۱. اعتقاد به اینکه امام جعفر صادق (ع) خدا است، اما نه این جعفری که دیده میشود، بلکه صورت اصلی او که در آن عالم است.
۲. اعتقاد به اینکه او ابوالخطاب را قیّم و وصی خود و بلکه پیامبر از طرف خود قرار داده است.
۳. اعتقاد به اینکه ابوالخطاب پس از مرگ از ملائکه شد.
۴. اعتقاد به تناسخ، بدین معنا که میگفتند روح هر یک از کسانی که (پیامبرانی که) به حدّ خدایی میرسند، پس از چندی به پیامبر بعدی منتقل میشود.
۵. اعتقاد به اینکه در هر زمانی دو پیامبر وجود داشته است که یکی ناطق و دیگری صامت بوده است؛ مثلاً محمد (ص) رسول ناطق و علی (ع) رسول خاموش بود (نوبختی، 1404: 42(؛ یا گروه بَشّاریه منسوب به بَشّار شعیری که در زمان امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) میزیستهاند، قائل به خدایی حضرت علی (ع)، امام صادق (ع) و پیامبر اکرم (ص) و نیز معتقد به تناسخ بودند (اشعری قمی، 1360: 60).
ائمه (ع) در برابر این گروههای مختلف، بهشدّت ایستادگی و عقاید آنها را محکوم کردند و آنها را از شیعه جدا دانستند؛ و به طرق گوناگون، از لعن و نفرین گرفته تا صدور فرمان کشتن دربارهٔ رؤسایشان، با آنان مبارزه کردند (کمرهای، 1351: 20).
بسیاری از علمای شیعه هنگام ذکر غلات، در حقیقت به معرّفی این نوع غلوّ (یعنی غلوّ در ذات و نه غلوّ در صفات) پرداختهاند (حلی، 1363: 201؛ مفید، 1413: 133-134).
واضح است که مراد از غلوّی که درباره صفّار بیان میشود، غلوّ در ذات نیست. درباره نادرستبودن نسبتدادن غلوّ در ذات به محمد بن حسن صفّار، به قرائنی همچون تجلیل علمای رجال از صفّار، نسبتندادن غلوّ به وی در هیچیک از کتب رجالی یا فهرستی، منسوببودن کتاب الرد علی الغلاة به صفّار، وجود روایاتی در نفی و انکار غلوّ در کتاب بصائر الدرجات وی میتوان اشاره کرد:
1. تجلیل علمای رجال از صفّار و نسبتندادن غلوّ به وی در هیچیک از کتب رجالی یا فهرستی:
بزرگانی از علمای رجال و حدیث شیعه، وی را در کتب خود ستوده و دربارهٔ وی کلماتی را به کار بردهاند که نشان از عظمت و مقام رفیع صفّار دارد. نجاشی (متوفّای 450ه.ق.) و حلی (متوفّای 726 ه.ق.) دربارهٔ او میگویند: محمّد بن حسن بن فروخ صفّار یکی از چهرههای درخشان شیعه در شهر قم بوده است. وی شخصیتی ثقه و دارای ارزشی والا است. روایات او بر بسیاری از روایات ترجیح داده میشود (نجاشی، 1365: 354). مجلسی (متوفّای 1111 ه.ق.) نیز در آغاز بحار الأنوار از او به عنوان استاد ثقه و عظیمالشأن یاد کرده و کتاب بصائر الدرجات وی را از اصول معتبری میداند که شخصیتهایی مانند کلینی و دیگر علما از آن روایت کردهاند (مجلسی، 1403: 1/7). محدّث نوری در خاتمهٔ مستدرک الوسائل میگوید: «صفّار شخصیتی بزرگ از راویان حدیث و از علمای نامدار است» (محدث نوری، 1408: 3/517).
در هیچیک از کتب رجالی یا فهرستی، اسم صفار در زمرهٔ غالیان و ضعیفان قرار نگرفته است؛ حتی در کتاب ابنغضائری که مشهور به ذکر راویان و جرح و طعن آنان است. ضمن اینکه وی از مشایخی نقل روایی داشته که از اجلاء اصحاباند؛ فقط در بصائر، 502 حدیث (37/26 درصد از مجموع کل روایات کتاب) از أحمد بن محمّد نقل شده است که این نام، بین احمد بن محمّد بن خالد البرقیو احمد بن محمّد بن عیسی الأشعری مشترک است، و هر دو از اجلایند.[x] همچنین، 243 حدیث (87/12 درصد از مجموع کل روایات کتاب) از محمّد بن الحسین بن ابیالخطاب نقل شده است که نجاشی دربارهٔ وی میگوید: «جلیل من أصحابنا عظیم القدر کثیر الروایة ثقة عین حسن التصانیف مسکون إلی روایته» (همان: 334). نیز 114 حدیث (9/5 درصد از مجموع کل روایات کتاب) از محمّد بن عیسی بن عبید نقل شده است که نجاشی وی را چنین میستاید: «جلیل من أصحابنا ثقة عین کثیر الروایة حسن التصانیف» (همان: 333).
همچنین، دانشمندانی که از او روایت نقل کردهاند، عظمت و مقام رفیعی داشتهاند؛ کسانی همچون احمد بن داود بن علی قمی، که نجاشی دربارهٔ او میگوید: «ثقة ثقة کثیر الحدیث» (همان: 95)؛ احمد بن محمّد عاصی که نجاشی دربارهٔ او میگوید: «کان ثقة فی الحدیث سالماً خیراً» (همان: 93)؛ محمّد بن جعفر مؤدّب که نجاشی دربارهٔ وی میگوید: «کان کبیر المنزلة بقم کثیر الأدب والفضل والعلم» (همان: 372)؛ و بالأخره محمّد بن حسن بن احمد بن ولید، یکی از شاگردان سرشناس صفّار و استاد برجستهٔ شیخ صدوق که بدو ارادت ویژه داشت و نجاشی دربارهٔ او میگوید: «شیخ القمیین و فقیههم و متقدمهم و وجههم ... ثقة ثقة عین مسکون إلیه» (همان: 147).
بنابراین، صرفنظر از توصیفات اصحاب راجع به شخصیت صفّار، چنان مشایخ و شاگردانی، حاکی از جایگاه رفیع او در علم حدیث شیعه دارد.
2. کتاب الرد علی الغلاة یکی از آثار منسوب به وی:
فهرستنگارانی همچون نجاشی، قریب چهل عنوان از آثار صفّار را فهرست کردهاند که اغلب در ابواب فقه و پارهای در مباحث مختلفی همچون دعا، زیارت، اخلاقیات، تاریخ و اعتقادات است. در این میان عنوان کتاب الرد علی الغلاة که در شمار آثار او به چشم میآید نیز میتواند از شواهد این مدعا باشد. همچنین، طبق گزارش شیخ طوسی عناوین آثار صفّار با عناوین آثار حسین بن سعید یکسان است (طوسی، 1417: 408)[xi] و در شمار آثار حسین بن سعید، کتاب الرد علی الغلاة نیز دیده میشود (همان: 150).
ابن شهرآشوب نیز اطلاعاتی بیش از آنچه شیخ طوسی عرضه کرده، به دست نداده است (ابنشهرآشوب، بیتا: 1/102).
3. وجود روایاتی در نفی و انکار غلوّ در کتاب بصائر الدرجات
یکی از اموری که امامان (ع) بهجد با آن مبارزه کردند، مسئلهٔ غلوّ بود. برخی از شیعیان در زمان ائمه (ع)، به عللی، در دام غلوّ افتادند که این مسئله موجب شد ائمه (ع) آنها را لعن و نفرین کنند؛ و جامعهٔ شیعه را از ارتباط با آنها بر حذر دارند. در روایتی از صفّار که در کتاب بصائر الدرجات آمده، وجود چنین افکاری در حق پیامبر و امامان (ع) و نیز حساسیت امام صادق (ع) به آن بیان شده است (صفّار، 1404: 526-537).
بنا بر این روایت، امام صادق (ع) از کسانی که درباره حضرت علی (ع) غلوّ کرده و او را تا مرز خدایی بالا بردهاند، بیزاری جسته و آنها را مشرک دانسته است (همان: 536).
همچنین، در جواب نامهٔ مفضل به امام صادق (ع)، سخن از گروهی است که گمان دارند پروردگار جهان، پیامبر (ص) است. امام در جواب وی، پیامبر را بندهای مخلوق و دارای پروردگار معرفی میکند (همان: 526-536).
ب. غلوّ در صفات
منظور از «غلوّ در صفات» که میتوانیم آن را با جعل اصطلاح «غلوّ در فضایل» نیز معرّفی کنیم، آن است که صفات و فضایل و معجزاتی را به معصومان (ع) نسبت دهیم که دارای آن نبودهاند.
برخلاف غلوّ در ذات، که متکلمان و فقهای شیعه به اتفاق، قائلِ آن را تکفیر کردهاند، در مبحث غلوّ در صفات، بین آنان اختلاف است؛ و در واقع، این مسئله به صورت مسئلهای نسبی در آمده است. بدین معنا که هر گاه متکلّم با دید کلامی خود به این نتیجه رسیده است که معصومان (ع) دارای حدّ خاصی از صفات و فضایلاند، اعتقاد به تجاوز از آن حدّ را جایز ندانسته و معتقد به آن را متّهم به غلوّ کرده است.
برعکس، اگر متکلّمی قائل به حدّ بالای صفات و فضایل برای معصومان (ع) باشد، خود را غالی ندانسته، بلکه طرف مقابل خود را متّهم به تقصیر و کوتاهی در معرفت کرده و او را مقصّر مینامد.
از اینجا است که بحث «اجتهاد در تضعیف رجال» پدید میآید؛ بدین معنا که شخص غیرمعتقد به فضایل و ویژگیهای خاصّ برای معصومان (ع)، ناقل روایات اینگونه فضایل را فقط به دلیل نقل این روایات و نه از راه حسّ یا دلیل دیگر، به غلوّ محکوم میکند و روایات او را ضعیف میداند.
معرکهٔ اصلی نزاع بر سر صفات و فضایل، بین قمیها و بغدادیها اتفاق افتاد. بدینترتیب که قمیها در قرن سوم و چهارم، به عللی که نیاز به بررسی جداگانهای دارد، قائل به نفی بعضی از فضایل و صفات معصومان (ع) مانند علوم آنها و بعضی از معجزاتشان شدند و قائل به این صفات را غالی دانستند و روایات او را مخدوش کردند. در مقابلِ قمیها، متکلّمان بغدادی همانند شیخ مفید ایستادگی کردند و آنها را در عقایدشان تخطئه کردند و مقصّر نامیدند. یکی از اختلافات بسیار مهم بین این دو دسته، مسئلهٔ «سهوالنبی» بود که قمیها آن را جایز و بغدادیها آن را منتفی میدانستند (صفری فروشانی، 1375: 123).
شاید چون در بصائر الدرجات، اعتقادات خاصی دربارهٔ ائمه (ع) مطرح شده، ابنولید در آن زمان کتاب وی را استثنا کرده است. اما باید توجه داشت که بعضی از اموری که باعث میشد قمیها کسی را به غلوّ متهم کنند اعتقاداتی دربارهٔ ائمه (ع) است که هماکنون جزء ضروریات یا مثل ضروریات مذهب شیعه شمرده میشود (همو، 1388: ۳۴۲)؛ و اینکه درباره بصائر گفته شده «زیادهگویی در شأن اهلبیت (ع) و غلوّ است» باید بگوییم این کتاب حتی به رتبهٔ واقعی اهلبیت (ع) نیز نزدیک نشده؛ و این حقیقتی است که بسیاری از عالمان شیعی بدان اعتراف کردهاند (مجلسی، 1406: ۱۴/۲۴۰).
علاوه بر آنچه گذشت، درباره نادرستبودن نسبتدادن غلوّ در صفات به محمد بن حسن صفّار میتوان به اینها نیز استدلال کرد:
1. پرهیز از احادیث ضعیف و غلوّآمیز و مقابله با ناقلان آن از ویژگیهای بارز قمیان است.
یکی از ویژگیهای بسیار بارز موجود در مکتب حدیثی قم، که صفّار در آنجا ذخیرهٔ رواییحدیثی خود را گسترش داده است، پرهیز محدّثان آن از نقل احادیث ضعیف یا منقول از ضعفا و همچنین احادیث غُلوّآمیز و مقابله با ناقلان اینگونه احادیث و با غُلات بوده است. شواهد متعددی در دست است که حکایت از وسواس شدید محدّثان و شیوخ قم راجع به احادیث و کیفیت قبول آن دارد. آنان نهتنها خود از نقل احادیث ضعیف اجتناب میکردند، بلکه محدّثانی را که به نقل اینگونه احادیث مبادرت میکردند نیز متّهم به ثقهنبودن کردند و رفتار تندی با آنان در پیش گرفتند (جباری، 1384: 375-394)؛ تا آنجا که پارهای از راویان را از شهر قم اخراج کردند. تورّقی در کتاب فهرست شیخ طوسی و رجال نجاشی میتواند حسّاسیت مضاعف شیوخ و محدّثان قم در قبال راویان و احادیث ضعیف و ناقلان اینگونه احادیث را روشن کند. بر پایهٔ نقلی از رجال کشی، این اقدام، به سبب انحراف در عقیدهٔ این راویان صورت گرفته و اخراجشدگان به اتهام غلوّ از شهر بیرون رانده شدند. نمونههای متعددی در دست است که نشان میدهد در طول دو قرن سوم و چهارم، جریان مقابله با روایات ضعیف، مدلّس، موضوع، مختلط و ... به شدت و قوت، در قم رواج داشته است (طالقانی، 1391: 92-105).
از کسانی که در این دوره از قم اخراج شدند، میتوان از احمد بن محمد بن خالد برقی، سهل بن زیاد آدمی، محمد بن علی صیرفی ابوسمینه و حسین بن عبیداللّه محرّر یاد کرد.
پس احتمال غلوّ و زیاده از حدگویی صفّار در شأن ائمه (ع)، با توجه به محل زندگی و نوع تفکر غالب آن زمان، از او دور است؛ چون کتب وی در معرض دید همشهریهای سختگیر وی بوده است، به طوری که قمیان جماعتی را به صرف این اتهام از قم خارج کردند، ولی هرگز چنین برداشتی از کتابهای وی نداشتند.
2. اخذ و استفاده اصحاب قمی از روایات و کتب او و کثرت روایات او در کتب اربعه
بر اساس اطلاعات نرمافزار درایة النور، مؤلفان بزرگی چون محمد بن علی بن الحسین بن بابویه، پدر شیخ صدوق (حر عاملی، 1409: 29/227)، محمد بن قولویه (پدر جعفر بن محمد بن قولویه صاحب کامل الزیارات) (طوسی، 1407: 1/212)، الحسن بن الفضل بن الحسن الطبرسی (حر عاملی، 1409: 25/34)، علی بن موسی بن جعفر بن طاوس (همان: 7/88)، محمد بن الحسن بن احمد بن الولید (طوسی، 1407: 1/7) و محمد بن یحیی العطار (کلینی، 1407: 1/526) از او حدیث نقل کردهاند که این نیز بیانگر اهمیت محمد بن حسن صفّار در تدوین و تألیف اصول مکتب امامیّه است.
همچنین، بنا بر گزارش معجم الرجال، روایات وی در کتب اربعه، به مرز 572 روایت میرسد (خویی، 1372: 16/272). اصولاً بعید است که علمای قدیم، با دقتی که در اخذ روایات داشتند، از شخصی غالی این مقدار روایت نقل کنند.
3. نقل محمد بن یحیی العطار از روایات بصائر الدرجات
چنانکه اشاره شد، نجاشی از دو راه به کتب صفّار دسترسی پیدا کرده که یکی از آن دو از طریق احمد بن محمد بن یحیی الأشعری از پدرش، محمد بن یحیی العطار است؛ در این طریق، محمد بن یحیی العطار، همهٔ آثار صفّار، از جمله بصائر را از صفّار روایت کرده است (نجاشی، 1365: ۳۵۴).
از آنچه گذشت، نتیجه میگیریم که گاهی غلوّ دربارهٔ شخصی به کار میرود که مسلماً از فِرق و گروههای معروف غلات بوده است (غلوّ در ذات) و گاه دربارهٔ شخصی به کار رفته که اعتقادات خاصی دربارهٔ صفات ائمه (ع) یا معجزات آنها داشته است (غلوّ در صفات) (سبحانی، 1414: ۹۳؛ صفری فروشانی، 1388: ۳۳۹-۳۴۲)؛ و چنانکه اشاره شد، در مبحث غلوّ در صفات، بین متکلمان و فقهای شیعه اختلاف بوده و در واقع این مسئله به صورت مسئلهای نسبی در آمده است. از اینرو میتوان گفت استثنای ابنولید حاکی از مشی خاص او است، نه غلوّ محمد بن حسن صفّار.
از اینرو باید توجه داشت که مفهوم استثنا در نگاه ابنولید، به معنای سلب کلی و حُکمکردن به نفی و نادرستی آن نیست؛ بلکه توقف و همراه با احتیاط است. به بیان دیگر، او درباره مضامین این کتاب، و به عبارتی دقیقتر درباره منفردات این کتاب، راه احتیاط را در پیش گرفته است؛ یعنی التزام به این کتاب را نپذیرفته، و برخی مضامین آن را به گردن نمیگیرد، نه اینکه تمام کتاب را نفی کرده یا حکم به نادرستی آن کند؛ زیرا در نگاه ابنولید، حتی راویان ضعیف نیز روایات پذیرفتنی دارند.
در منابع متقدم، شواهدی وجود دارد که این مدعا را تأیید میکند؛ در ترجمهٔ عنوان محمد بن سنان الزاهری آمده است: «محمد بن سنان کتابهایی دارد و بر او اشکالاتی کردهاند و او را ضعیف شمردهاند ... و همهٔ کتب او را جماعتی از مشایخ، شیخ صدوق از پدرش و ابنولید از سعد بن عبداللّه اشعری و حمیری و ... به من اجازهٔ روایت دادهاند، جز آنچه در آن آمیختگی و غلوّ است» (طوسی، 1417: 406)؛ یا در ترجمهٔ ابوسمینه نیز چنین آمده: «محمد بن علی صیرفی کوفی، معروف به ابوسمینه، کتابهایی دارد و گفته شده کتابهایش مانند کتب حسین بن سعید است. کتب او را جماعتی از مشایخ، شیخ صدوق از پدرش و ابنولید و محمد بن علی ماجیلویه از محمد بن ابیالقاسم از محمد بن علی صیرفی، به من اجازهٔ روایت دادهاند، جز آنچه در آن آمیختگی و غلوّ یا تدلیس است یا منفردات او» (همان: 412)؛ یا در ترجمهٔ سهل بن زیاد الآدمی در الفهرست این مطلب به دست میآید که (حداقل بنا بر گزارش شیخ طوسی) ابنولید، روایات سهل را قبول میکرده است. عبارت شیخ طوسی چنین است: «سهل بن زیاد، معروف به اباسعید، از راویان ضعیف است. او کتابهایی دارد. محمد بن حسن بن ولید از طریق سعد [اشعری] و حمیری از احمد بن ابیعبداللّه، از سهل بن زیاد [نقل] روایت کرده است» (زکیزاده، 1391: 78).
نکتهٔ پایانی و در خور ذکر این است که در باب 14 از جزء دهم کتاب، حدود دوازده روایت نقل شده است که بیانگر وجود مخلوقاتی در عوالم دیگر است با ذکر دو شهر به نام جابلقا و جابرسا در آن دیار و خصوصیات ویژهٔ ساکنان آنها که: خدا را میپرستند، مطیع امر اهلبیت (ع) هستند، برای ظهور امام زمان (ع) عبادت و تلاش بسیار دارند و گروهی از آنها هنوز اسلحهٔ خویش را بر زمین نگذاشتهاند و در حال آمادهباشاند، فلانی و فلانی را لعن میکنند. عمر هر کدام هزار سال است، در چهرهٔ آنها خشوع و خداترسی نمایان است. قرآن را همانگونه قرائت میکنند که اهلبیت (ع) به ایشان آموختهاند. ضربهٔ آهن در آنها اثر نکرده و شمشیرهایی از آهن دارند جز آهن معمولی؛ و اگر یکی از آن شمشیرها را به کوهی زنند، آن را دو نیم کند و ... .
برخی اینگونه روایات را به تأویل میبرند و چنین معنا میکنند که: این دو شهر، کنایه از عالم مثال و واسطهٔ میان عالم محسوس و معقول است که نه لطافت مجردات را دارند و نه کثافت مادیات را (مجلسی، 1404: 5/357). مجلسی در این باره میگوید: «و هذه الکلمات شبیهة بالخرافات، و تصحیح النصوص والآیات لایحتاج إلی ارتکاب هذه التکلفات، واللّه یعلم حقائق العوالم والموجودات» (همان: 359). مصطفوی نیز میگوید: «این [ها] از جمله روایاتی است که اگر از لحاظ سند خدشه و اشکالی نداشته باشد، باید علم آن را به خود امام ارجاع داد و راجع به آن سکوت، و تصدیق اجمالی کرد» (کلینی، 1369: 2/362).
در مجموع این دوازده روایت، فقط دو روایت است که در مصادر متقدّم روایی مانند الکافی وجود دارد و بقیه در مصادر متأخّر روایی نقل شدهاند. اما حق این است که معانی این روایات را به اهلش واگذار، و درباره آن سکوت کنیم. اگر کسی بر اینگونه روایات در این کتاب اشکال گیرد و به نوعی آن را با بحث غلوّ و زیادهگویی مرتبط بداند، در پاسخ میگوییم:
1. وجود چند روایت نادر به اصل کتاب ضربه وارد نمیکند، و در مقابل حدود 1900 روایت، وجود هشت روایت مستبعد نیز سبب کاهش اعتماد به کتاب نمیشود.
2. مضامین این روایات در کتب روایی متقدّم مهم شیعه همچون الکافی نقل شده است.
3. برخی از این روایات از لحاظ سندی، صحیح است و خدشهای بر آنها وارد نیست، و اعتبار وثوق صدوری این روایات با توجّه به مضامین آنها در دیگر کتب روایی متقدّم، جبرانپذیر است.
نتیجه
با وجود واقعیات تاریخی دورهٔ حیات صفّار و همچنین محیط جغرافیایی زیست او و گزارشهای رجالشناسان برجستهٔ شیعه و قرائنی همچون تجلیل علمای رجال از صفّار و نسبتندادن غلوّ به وی در هیچیک از کتب رجالی یا فهرستی، منسوببودن کتاب الرد علی الغلاة به صفّار، وجود روایاتی در نفی و انکار غلوّ در کتاب بصائر الدرجات وی، وجود معانی مختلف برای غلوّ و نسبیبودن معنای آن، ویژگی بارز قمیان در پرهیز از احادیث ضعیف و غلوّآمیز و مقابله با ناقلان آن، اخذ و استفاده اصحاب قمی از روایات و کتب او، کثرت روایات او در کتب اربعه و نقل محمد بن یحیی العطار از روایات بصائر الدرجات در همان دوره، میتوان گفت نسبت غلوّ با شخصیت وی سازگار نیست.
پینوشتها
[i]. برای نمونه در روایت معروف علی (ع) که میفرماید: «مَنْ جَدَّدَ قَبْراً أَوْ مَثَّلَ مِثَالاً فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلامِ»؛ در بین علما دربارهٔ اینکه آیا روایت مذکور مشتمل بر کلمه «جدّد»، «حدّد»، «جدّث»، «خدّد»، هست یا نه، اختلاف نظر وجود دارد. ابنولید، از شاگردان صفار، بعد از نقل اینکه فقها در این زمینه اختلافنظر دارند، میگوید محمّد بن حسن صفّار میفرمود: «عبارت صحیح، «جدّد» با جیم است، نه غیر آن» (ابنبابویه، 1413: 1/189، ذیل ح579).
[ii]. مثلاً شیخ صدوق میفرماید یکی از فقها نظرش این است که دعاکردن به زبان فارسی در قنوت نماز جایز نیست، امّا محمّد بن حسن صفّار میفرمود جایز است؛ و فتوای من نیز همین است (نجاشی، 1365: 316، ذیل ح935). عناوین کتب فقهی صفّار همچون کتاب الصلاة، کتاب الوضوء، کتاب الصیام، کتاب الزکاة، کتاب الحج، کتاب الخمس، کتاب النّکاح، کتاب الطلاق، کتاب الفرائض، کتاب المواریث، کتاب المکاسب، کتاب التّجارات، کتاب التّقیه، کتاب الجنائز، کتاب الجهاد، کتاب الحدود، کتاب الدّیات، کتاب الشهادات، کتاب الصید والذبائح، کتاب العتق والتدبیر والمکاتبه، کتاب الأشربه، کتاب الأیمان والنّذور والکفّارات، نیز شاهدی بر این مدعا است (همان: 354).
[iii]. برای نمونه: کلینی، 1407: 1/396، ح6؛ ص462، ح4؛ ص526، ح2، و روایات دیگر.
[vii]. برای نمونه: ابنبابویه، 1362: 1/3، ح5؛ ص4، ح10، و روایات دیگر.
[viii]. The Formative Period of Twelver Shiesm ـ Hadith as Discourse between Qum and Baghdad.
[ix]. کتاب نیومن در سال 1383 با ترجمه سید صادق حسینی اشکوری و با عنوان مدرسهٔ قم و بغداد در قم منتشر شد. همچنین، در سال 1386 نیز مؤسسهٔ شیعهشناسی آن را ترجمه و نقد کرد.
[x]. درباره أحمد بن محمّد بن خالد برقی نک.: نجاشی، 1365: 76؛ درباره أحمد بن محمّد بن عیسی اشعری نیز نک.: همان: 81.
[xi]. عبارت شیخ طوسی چنین است: «له کتب مثل کتب الحسین بن سعید».
مراجع
ابن بابویه، محمد بن علی (1362). الخصال، قم: نشر جامعه مدرسین، چاپ اول.
ابن بابویه، محمد بن علی (1413). من لایحضره الفقیه، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم.
ابن شهرآشوب، محمد بن علی (بیتا). معالم العلماء، تصحیح: محمدصادق بحرالعلوم، نجف اشرف: نشر المطبعة الحیدریة.
اشعری قمی، سعد بن عبداللّه (1360). المقالات والفرق، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم.
اشعری، أبوالحسن (1400). مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، آلمان، ویسبادن: نشر فرانس شتاینر، چاپ سوم.
امیرمعزی، محمدعلی (1994). رهنمای الوهی در تشیع نخستین، آمریکا: نشر دانشگاه ایالتی نیویورک.
جباری، محمدرضا (1384). مکتب حدیثی قم، قم: نشر زائر آستانهٔ مقدسه، چاپ اول.
حرّ عاملی، محمد بن حسن (1409). وسائل الشیعة، قم: نشر موسسه آل البیت علیهم السلام، چاپ اول.
حلی، حسن بن یوسف (1363). أنوار الملکوت فی شرح الیاقوت، قم: نشر الشریف الرضی، چاپ دوم.
خویی، ابوالقاسم (1372). معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، قم: نشر الثقافة الاسلامیة فی العالم.
زکیزاده، علیرضا (1391). «استثنای ابنولید و تأثیر آن در اعتبار بصائر الدرجات»، در: حدیث حوزه، ش4، ص78-90.
سبحانی، جعفر (۱۴۱۴). کلیّات فی علم الرجال، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، چاپ سوم.
صفّار، محمد بن حسن (1404). بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد (ص)، قم: نشر مکتبة آیة اللّه المرعشی النجفی، چاپ دوم.
صفری فروشانی، نعمتاللّه (1375). «جریانشناسی غلوّ»، در: علوم قرآن و حدیث، ش1، ص108-126.
صفری فروشانی، نعمتاللّه (۱۳۸۸). غالیان؛ کاوشی در جریانها و برآیندها تا پایان سدهٔ سوم، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ دوم.
طالقانی، سید حسن (1391). «اخراج راویان از قم؛ اقدامی اعتقادی یا اجتماعی»، در: فلسفه و الاهیات، س17، ش67، ص92-105.
طوسی، محمد بن حسن (1417). الفهرست، تحقیق: جواد قیومی، بیجا: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپ اول.
طوسی، محمد بن حسن (1407). تهذیب الأحکام، تحقیق: خرسان، تهران: دار الکتب الاسلامیة، چاپ چهارم.
طوسی، محمد بن حسن (1373). رجال الطوسی، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ سوم.
علوی، محمد بن علی (1428). المناقب (للعلوی)/ الکتاب العتیق، قم: نشر دلیل ما، چاپ اول.
کلینی، محمد بن یعقوب (1369). أصول الکافی، ترجمهٔ: مصطفوی، تهران: نشر کتاب فروشی علمیه اسلامی، چاپ اول، ج2.
کلینی، محمد بن یعقوب (1407). الکافی، تهران: دار الکتب الاسلامیة، چاپ چهارم.
مجلسی، محمد باقر (1403). بحار الأنوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم.
مجلسی، محمد باقر (1404). مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، تهران: نشر دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، ج5.
مجلسی، محمدتقی (1406). روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، قم: مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانبور، چاپ دوم.
محدث نوری، میرزا حسین (1408). مستدرک الوسائل، قم: مؤسسة آل البیت.
مفید، محمد بن محمد (1413). تصحیح اعتقادات الإمامیة، قم: نشر المؤتمر العالمی للشیخ المفید، الطبعة الاولی.
موحدیان عطّار، علی (1390). «معرفی کتاب رهنمای الوهی در تشیع نخستین؛ ثمرهٔ کاربست روش پدیدارشناسی در پژوهشی در باب امامیهٔ نخستین»، در: هفت آسمان، ش9 و 10، ص329-345.
نجاشی، احمد بن علی (1365). رجال النجاشی، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ ششم.
نعمانی، محمد ابن ابراهیم (1397). الغیبة، تهران: نشر صدوق، چاپ اول.
نوبختی، حسن بن موسی (1404). فرق الشیعة، بیروت: نشر دار الأضواء، الطبعة الثانیة.
نیومن، اندرو (1386). دورهٔ شکلگیری تشیع دوازده امامی؛ گفتمان حدیثی میان قم و بغداد، قم: انتشارات شیعهشناسی.